+ از قبل عقد پسرخاله ام ، ینی هفته آخر ماه رجب ، من لباسم ُ دادم ب خیاط واسه روضه هامون

قرار بود 5 شعبان واسه پرو حاضر بشه !

حاضر نـشد ک هیچ ! تازه دیـروز تحویـلم داده !!!

تازه کمر لباسمم یادش رفته بود بیارهـــ  : |  ینی هزار بار بهش گفته بودمــــآ


البته این اون خیاطی نـیس ک قبلا خیلی از کارش تعریف کرده بودم

اینم کارش خیلی خوبه ، ولی وقت پرو اشکال داره ، باید هی بهش بگی ؛ اشکالات ُ رفع میکنه ، ولی همین علاف کردنش حرص میده آدم ُ ، وگرنه هرچی بگی گوش میکنه

بزرگـــترین مزیتش هم اینه ک اکثـرا خودش میاد خونمون واسه پرو ُ تحویل ، لازم نـیس بریم خونه اش ، البته خب کرایه رفت ُ آمدشم میگیره ؛ ولی بازم می ارزه

کارش خوبه ، واقعا خوبه ، مثلا خانوم پسرخاله ام ک خودش خیاطه ( ولی واسه هیچکس خیاطی نـمیکنه ، لباس عروسش ُ خودش دوخت ، عـــــآلی ، کاراش حرف نــداره ) همیشه میگه کار ِ شیرین ( همین خیاط ک حرص میده ما رو  : / ) خیــلی بهتر از الهام ( همونی ک من خیلی قبولش داشتم ) ِ ! 


اینقــد ک حرص میخورم ازش ، همکارم میگه خب بده ب ی خیاط دیگ ، میگم خب درسته حرص میده ، ولی کارش خوبه ، پرو هم لازم نـیس بریم خونه اش ، و خب وضعش خوب نــیس ، میخوایم ب همین بهانه ی کمکی بهش باشه


خب من واسه اون لباسم مطمئن بودم بی نظــیر میشه ، هم رنگ ُ مدلش ، حتی دکمه هاش ! با وسواس خیلی زیاد انتخاب کردم ، می خواستم لباسم تک باشه از هر جهت ، ی ترکیب رنگ خیلی خاص هم انتخاب کرده بودم

خب من شک نـداشم ب کارش ، ولی خراب کرد لباسم ُ ، ینی خراب نه هـآ ، فقط اونی ک خیاطه و میاد نزدیک لباس ُ وارسی میکنه میفهمه ، تازه همونم با توجه ب اینک دو سه کیلویی لاغر شدم رفع شده ، ولی همون موقع خیلی خورد توی پرم


فهمـیدم ب هیــچکس نــباید اینقــدر اطمینان داشته باشی ، جــز خــــدا

اینقــد ازش مطمئن بودم ، کسی ک هیچوقت خراب نــکرده بود ، خب عیب داشت !

بنظرم این قضیه واسم درس بود ، خـــدا می خواست بهم نشون بده ک ب هیــچکس غیر از خودم نــباید اینقــدر اعتماد داشته باشی