+ ی آقای پیری (نه فرتوت !) ماشینش خاموش شده بود ، یک اتوبوس ُ چندتا ماشین منتظر بودن این بنده خدا ماشین ُ بکشه کنار تا رد بشن
واقعـــآ دوس داشتم برم کمکش ، ولی خب دخترم ، اونم با چادر ، قطعا صحنه زشتی میشه ی دختر اونم با چادر بره ماشین هول بده ، نه ؟!
اون لحظه واقعــآ داشتم ب حال پسرا ُ مردای جامعه افسوس میخوردم
چرا اینجوری شدن ؟ یا بهتر بگم شدیم ؟!
ینی واقعـــــآ از اون همه آدم ک داشتن رد میشدن یا میدیدن ، یا حتی یکی از همون راننده های پشت سری ، یک نفرشون نـمیتونست بره ماشین ُ هول بده ؟
هرچند بعدش ی آقای مُسنی رف کمک
نـمیگم دین ، حرف از انسانیت میزنم ؛ ینی واقعا یک جو غیرت توی وجود جوونا نـمونده ک برن کمک ی پیرمرد ؟!
شرایط ُ برعکس کنیم ، اگ ی دختر جوون بود چی ؟!
پسرا ی دفه سوپر من نـمیشدن ؟!
اصن همه قهرمان وزنه بردای میشدن !!
بـی غیـرتی ، یا ب عبارتی سیب زمینی بی رگ بودن ، بد دردیه ...
بنظرم ی مرد بی غیـرت محل ترحمه واقعـآ ...