۲۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

85

+ دیدین ؟؟ ی عده ب محـض اینک ازدواج میکنن سریـــعـآ یا تیپ ُ ظاهرشون کاملا عوض میشه ( از این رو ب اون رو ! در جهت بهبود البته ! ) یا انواع عمل های زیبایی روشون پیاده میشه ُ تازه یادشون میوفته ک اااا ! من چشامم ک عمل می خواست !! دندونامم ک اورتودنسی لازم داشت !! دندونامم ک خرابهـ ! حواسم نبوده قبلنا وگرنه من ب کل آدم مارک پوشی هسـتم !!

جالبه ک همه این اتفاقا در ی بازه زمانی بعد از ازدواج شکل میگیره !

من نمیدونم اینجور افراد مگ قبل از ازدواجشون چجوری زندگی میکردن ؟؟ اینقد حقیــر ؟! اینقد عُقـده ُ کمبود ؟!؟! اینقد سودجـو ُ فرصــت طلب ؟! اینقـد نظر کوتاه ُ پست ؟!

باز قضیه اون جایی افتضاح تر میشه ک طرف دقیقا طی دوران عقد یاد لزوم ِ اجـرآی فی الفور این تغییرات میوفتهــ !!!

من نــمیدونم چجوریاس داستان این افراد !! ب گمونم ب قول مامی خـآنوم " از بی کفنی زنده بودن " ...

آی بدم میاد از اینایی ک تاااا عقد میکنن از سر تا پا تیپشون ب کل عوض میشه ُ همه ب حساب جیب شوهـر !!...

مخصوصا توی دانشگاه عیــنا کم نـدیدم از این دست افراد ، ینی حالم دیگ داشت بهم میخورد !

ی جایی طرف میگه خب شوهرم خودش میگه !! من ک هی نـمیگم فلان چیز ُ واسم بخـر !!! اون باید التماست کنه ک اجازه بدی واست چیزی بخـره نــهــ تو تمنا کنی ک بخــر یا ی جوری رفــتآر کنی ک طرف در مضیقه قرار بگیـرهـ

باید عرض کنم ک هم جنبه در این راستا خیلی مهمه و هم عـزت نفـس ...

خـــدآ سایه هیچ پدری ُ از سر هیـچ دختر ُ خانواده ای کم نــکنـهـــ ، اگرم پـدر نــدآرین ، خـآنواده ک دارین ؛ جوری عمل نــکنین ک مردم بگن طرف از خونه باباش گدا گشـنهـ پاشده اومده !! با از سال قحط دراومده ، یکم آبـرو ُ شانیت واسه خودتون باقی بذارین

حدود دو هفته پیش نـمیدونم چجوری شد ک ی دفه پسردایی جان شروع کرد ب صحبت ُ بحث کشیده شد ب تولد ! لازم بذکره ک از من حدود 2 سالی کوچکتره

گف هیــچوقت یادم نــمیره ک بچه بودم ُ تولدم بود ، واسم چندتا مداد آوردی با ی رُبان دورش !

گفتم دمم گرم چقــد با معرفتم من ! ( حالا خودمم حتی ذره ای یادم نــبود همچین خاطره ای )

گف آره از همون بسته بندی هایی ک پــدرتون قبل از سال تحصیلی واسه مستمندا میبرن

: )))) گفتم بـــآشــهـــ بــآزم ، دمم گرم توی همون سن شــعورم میکشیده دست خالی نــیـآم تولد ، در صورتی ک در اون سن هیچکسم از من توقع نــدآشـتهـ

گف آره ، حالا بگو تولدت کِی هس ؟

گفتم خواهرت میدونه

گـف خب بگو چی لازم داری واست بخرم ؟

همچین با صلابت گفتم ک خودمم جا خوردم  : دی

گفتم خـــــدآ بابامو واسم زنده نگهـ داره ، هرچـی بخوام بابام هســتن

جا خورد طفلک  : دی گف اون ک صد البته ، میگم چی می خوای ک من بگیرم ؟

و ی جوابی دادم ک هنوز ک هنوزه وقتی یادش میوفتم نــمیفهمم اون حــرف از کجا ب ذهن خسته من رسید ُ آب شدم ُ بروی خودم نــیـآوردم ُ پسردایی بنده ک هیـــچ وقت ِ خـــدآ کم نــمیاره ُ ساکت نــمیشینه ، دم فــروبست  ُ دیگ بحث ُ ادامـهــ نــدآد  : |  : دی

اصن نــفهمیدم اون شب چطور شده بود ک مهربون شده بود ُ اصن حرف زدیم با هم !!! فک کنم ب احترام اینک مهمون خونشون بودم  : دی

هیــچوقت واسه هیــچ کمبودی در زندگیتون چشمتون ب دست احــدی نــبـآشـهــ ُ عــزت نفــس خودتون ُ بازیچـهـ ُ لق لقه زبون عـآم ُ خـآص نــکنین

اینا رو گفتم ک برسم ب بحث اینک ب همکارم گفتم فردا نــمیام ُ میخام برم دندون پزشـکی !

بحث رسید ب اینجا ک ی عده چقــد سواستفاده گر ُ فرصت طلبن ک درمون همه درداشون ُ میذارن واسه بعد از ازدواج ک جناب آقـآی همسـر خرجش ُ بده

و چقــد پشت سر این دست افراد حــرف ِ ُ حقـــشونـهــ ، نــوش جونشون  : )

با جسارت تمام ! تنهایی رفتم دندون پزشکی !!!!

خانوم دکتر گف چشم بندت ُ نــیـآوردی ؟؟

: دی گفتم چــرآ همین شالم هـس  : )) ( خوب شد گف ، اصن یادم نــبود ! فقط چشـآم ُ بسته بودم )

وقـتی دِلـِــر کاریاش تموم شد ، ی ذره شالمو کشیدم عقـب ک ببینم داره چیکار میکنه ! کلا من باید همه چیز ُ ببینم  : | !

گف اااا شـجـآع شدی !! چه عجــب ما چشــمـآی تو رو دیدیــم 

: دی با همون وضـع ُ دهـآن ِ درگیــر گفتم عاخه دیگ دِلـِـر کاری نــمیکنین !

+ اون دوست ُ همسایه قبلی ک عارض بودم خدمتتون ، ایشون هم 2 عید عقـد کردن

اون مورد هم من ک چیـزی راجع بهـش نــگفتم ، ولی وقتی پرسیدم چرا اون ُ رد کردی ؟

مامانش گف زینب ی چیزایی ... ازش بهمون گف

گفتم من ؟؟؟؟؟؟ من اصن حـرف زدم ؟؟  : /

گف نـهــ ببخشید فلانی گف ، خواهرمر چون همسایشونه گفته منم ی چیزایی میدونستم ولی شنیده بودم ک توبـهـ کرده ...

و بهمین دلیل هم با قاطعیت ردشون کردن

و چقــد بعد از اون قضیه اون طرفی ک بهشون گفته بود این آقــآ چجوریهــ ، بهم ریخت ُ ناراحت بود از خودش ک چرا اون چیزایی ک میدونســتهــ رو فاش کرده ُ بهشون گفته بود

منم هی گفتم بهش عزیز ِ من ، منم می خواستم بگم ولی زمانی ک اینا اجازه میدادن ی بار دیگ بیان ُ اگر جواب دوستمون مثبت بود ، اون وقــت ، این شد بُردن آبـروی ی مومن ، شاید اصن اینا واسه بار دوم اجازه نـمیدادن بهشون ک بیان ُ لازم نــبود رازش فاش بشـهـ ُ آبـروش بـره ، شایدم اصن میومدن ُ حرفاشون بهم نــمیخورد ، بازم لازم نـبود بگیـم ، گفتن واسه زمانی بود ک میدیدم ک داره قضیه جـدی میشهـ

" اگـر بیـنی ک نــآبینا ُ چــاه است

اگـر خـآموش بنشیـنی گناه اسـت "

هرچند ک دیگ نــذآشتن اصن قضیه ب چـاه بکشـهــ ُ اون طرفم چقـد ناراحـتهــ از این کارش ، بمــآند ، انشــآلله جفتشون جدا جدا خوشبخت بشن

+ حــرف نــدآشــتم تا شـروع کــردم ب نوشتن ! زیـــآد

نت رف ، حرفــآمم ب دنبالش پریدن  : |

  • زینـب خــآنم
  • سه شنبه ۲۴ فروردين ۹۵

84

+ میگم نــمیخوام عاقا جـآن

میگه از تو تعجبم !! تو ک اینجوری نــبودی زینب !!!

بی انصافی نـکن ، قضاوتت شخصیهـ

میگم میـدونم ، کاملا هم شخصیـهــ  : دی

اتفاقا خودم اون روز ب فلانی گفتم در این مورد از من نظر نــپرسین ، قضاوتم سوگیری داره ، اصن صادقانه نــیس  : دی

  • زینـب خــآنم
  • شنبه ۲۱ فروردين ۹۵

83

+ اینم ک میگن مَــرد گریهـ نــمیکنه

همه اش حرف بیخـوده

برای چـی عمـر زنـآ بیشــتر از مـرداس ؟

واس خـآطر همین گریـهــ اس دیگ

دل آدم ُ سبــک میکنهــ

غمبـــآد ُ فــرآری میـدهـ





دیـالوگ مـآندگـآر

  • زینـب خــآنم
  • جمعه ۲۰ فروردين ۹۵

82

+ دیگ سخــت تر از اونـی ک هســت نـگیر جمشیــد

زمــــآن

زمـآن روفــوگـر خوبیـهــ

هر بـیدیم ک ب زنـدگی آدم زدهـ بـآشـهـ ، زمــآن روفوش میکـنهــ . . .





دیـالوگ مـآندگـآر

  • زینـب خــآنم
  • جمعه ۲۰ فروردين ۹۵

81

+ گـوش دادنش نه تنهـآ خالی از لطـف نــیست ، بلکه بسیــآر هم میتونه مفیـد ِ فـآیده باشـهــ

( توصیه میکنم مخصـوصا متاهلـین حتمـآ گوش بدن )

#استحکام_خانواده

  • زینـب خــآنم
  • پنجشنبه ۱۹ فروردين ۹۵

80

+ می خوام ک دیگ هرکسی ُ دیدم زرتی "لبـخـنـ : ) ــد" نــزنم !

آدما وقتایی ک بهشون نیاز داری خودشون ُ نشون میدن ...

درسته ، قبول دارم ، خودمم همه اش ب همه شعار میدم ک آدم از هیــچکس نــبـآید توقع داشتـهــ بـآشـهــ ، حــتی از پدر و مادرش !!

خب باید ی جایی عمل کنم ب حرفم دیگ

عاقا توقع ُ بیخیال ، هرکسی اختیار داره هرکاری ک میخاد بکنه ، درست ُ غلطشم پای خودش

منم اختیار دارم ک دیگ رفتارم مث سابق نـباشه

از خودم عصبانیــم ، واسم ملکـهـ شده ، اینک هر آشـنـآیی ُ میبینم لبخندم گشاد میشـهـ  ُ نطق طنـزم باز میـشهـ و سریـع گرم میشـم

بدم اومده ، بدم اومده از این رفتار خودم ، حالم داره بهم میخوره

اصن دیگ حتی نـمی خوام خوش رو باشم

خســتهــ شـدم ...

بــذآر جـدی باشم ، اصن بذار همه بگن چقد این زینب برج زهره ماره

ب قول مامان بزرگم " مامان جان حرفت ُ بزن ، بگی ُ بد بشی بهتر از اینه ک بگن خــر بود نـفهمید "

حرفم ُ نـباید بزنم ب بعضـیـآ ک بگن وای چقـد شکننده بود !! ک حالا مگ ما چی گفتیـم ؟!؟! ولی رفتارم ُ میتونم عـوض کنم

حالم بهم میخوره ، از این اخلاق گند خودم ک از هرکسیم عصبانی باشم ، هرچقدرم ناراحت باشم ، شب بخوابم ، صب پاشم ؛ یادم رفـتـهــ

باز طرف ُ ببینمش مث دیوونه ها لبخند بدو بدو میاد رو لبام

تـــآ وقتی ک اون فرد دوباره ی کاری بکنه ُ یادم بیاد کار قبلیش

اون وقته ک ب خودم میگم ک چقـد خنگی تو دختر ، تقصیر خودته ک یادت رفت ُ دوباره شدی مث قبل

نـمی خوام اینجوری باشم ، رفتار سرد و معمولی یا حداقل رسـمی اونقدرا هم بد نـیس

اصن لازمه ، واسه ی عده واقعا لازمـهـ

من قرار نـیست با رفتارم کسی ُ تربیت کنم ، ولی میتونم ب بقیه تا ی جایی بفهمونم ک حدتون اینه

ک من بیشتر از این اجازه نـمیدم بهم نزدیک بشین

وقتی شما کار دارین من باید در اختیار باشم ، بی منتم هستم

ولی وقتی من کاری داشته باشم خیـــــلی رُک جواب کوبونده میشه تو صورتم

حـــآلم بهم میخوره از محبتـآی زبونی ُ هندونه های زیر بغل ُ چـآپلوسی و تملـق ی عــدهـ ، در حــد تهـوع ...

کــآش احــمق نــشم ُ دوباره یادم نــره این همه حس منفی ک بهم تزریق میکنن ، کــآش واقعــآ

خســـتهــ ام ، روحم خســتهــ اس ...

خــــدآ ؟؟

میبینی اشکام ُ ؟ باشـهــ ، من از بنده هـآت توقعـی نــدآرم ، ولی از خودتم نـبـآید توقع داشته باشم ؟؟!!

مگ من غیر از تو کی ُ دارم ؟؟ . . .

  • زینـب خــآنم
  • پنجشنبه ۱۹ فروردين ۹۵

79

+ حیف جوونـیت نــیس ک خــرآب ِ غـصـهــ بشـهــ ؟؟!! . . .




دیـالوگ مـآندگـآر

  • زینـب خــآنم
  • سه شنبه ۱۷ فروردين ۹۵

78

" چـندی است ک سردم شده دور از دم گرمت

بر گــردنم از بوسـهـ مگــر شال ببــآفـی ... "


#علیرضا_بدیع

  • زینـب خــآنم
  • يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵

77

" زنـدگی درد اسـت ، دارویـش فقط لب هـآی تـوســت

پیشگیــری کردن از هر گـونهـ درمـآن بهـتر است

بوسـهــ هـآیی ک من از روی لبـآنت چیـده ام

مزه اش از میوه شیـرین لبـنـآن بهـتر است "


#محمد_شیرازی



  • زینـب خــآنم
  • يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵

76

" طعــم لبخـند تـو قطــآب و گــز و باقــلوا

پـآی شیـرینـی لـب هـآی تو کنـدویی نــیست "

  • زینـب خــآنم
  • شنبه ۱۴ فروردين ۹۵
عــرضم ب حضورتون ک !

اینجــآ خـبر خـاصی نــیس : )