+ بصــورت خیلی سِـکرت و غافلگیرانهـ کادو خریدیم ُ کیک ُ ی تولد هول هولکـی واسه مامی خــآنوم
قبلش جناب پدری میگن ی کاغذ بمن بده
میگم واسه چـی ؟
میگن می خوام واسه مامانـت چیـزی بنویـسم
پریدم ی کاغذ ُ خودکـآر صــورتی قشــنگ آوردم ک فضــا رمانتیک تر بشـهـ : | : دی
بعد دیدم جناب پدری فقط اسم مامی خـآنوم + جـــون !
گفتم خب بابا ی عــزیزمی ، دوستت دارمـی ، تولدت مبــآرکی !! چیـزی بنویسین خــب !
گفتن روی کیک ُ گفتم بنویسن "تولدت مبــآرک"
گفتم خـب روی این کاغــذم بنویسین !
گفــتن ول کن بابا جــآن ما مَـــردای قدیمیم ، از این کارا نــمیکنیم !!
: ))))))
شب وقــتی کادوهـآ ُ کیک ُ اون کـآغـذ ُ دادیم ، ب مــآمی خــآنوم میـگم اون کــآغذ ُ اون نوشـتهــ پر از عشــــقـهــ ، پر از دوستت دارم ُ ایناهــآ
فقط جناب پدری روشون نــمیشد بنویسن : دی
بعد از عروسـی هم هـــی چندین ُ چند بــآر جنـآب پــدری ُ میفــرســتادم پیش مــآمی خــانوم ک حالا بوس کنین خــآنومتون ُ
دوبــآرهــ ک میرفتن باز دستشون ُ میگرفتم ُ برشون میگردوندم ُ میگفتم خب حالا سـهـ بـار ، یکی این طرف ، یکی اون طـرف ، یکی دوبـآرهـ اون طــرف !
بـآز دوبارهـ برشون میگــردوندم ، حـآلا از پیشــونی : دی : )))
+ دیشـب مجـلس عقــد همون دختــر همسـآیمون ک ی بـآر داستان یکی از خواستگاراش ُ تعریف کـردم بودیـم
2 فروردین عقـد کـردن در حـرم
2 اردیبهشت هم مجـلس عـقدشون بود
از قبل هی بهش میگفتم ببین غــذآ بخــوریـآ ، ناهـآرت ُ کامل بخــور ، همیشهـ عــروســآ گشــنهــ ان : |
دیشب بهش میگم گرسـنهـ نــیستی ؟
میگـهـ چــرآ خیـــلی !!
میگم مگ ناهار نــخوردی ؟؟؟
میگـهــ 12 خوردم ولی الآن گرسـنهــ ام
میگم می خواستی وقـتی دامـآد داشـت کیک میذاشت دهـنت نــآز نــمیکردی ی ذره بخــوری : دی
داشتن میوهـ هـآرو جمع میکردن ک میز شام ُ بچینن ، رفتم ی ظـرف شیریـنی شکلاتی ک میدونم دوس دارهـ واسش پُر کردم ُ آوردم
جــآیگاه عروس بند بود ُ بقیـهــ داشتن با سفــره ُ صندلی عروس دومـآد عکس میگرفتن
میگم بشیــن تا بهــت بدم
چشــمتون روز بد نــبینهــ !!!
تـــآ اومد روی صنــدلی بشیــنهــ ، ی پسربچـهــ کوچیـک ، ک نــمیدونست عــروس می خواد روی اون صــندلی بشیــنهــ صندلی رو از زیرش تا نصــفـهـ کشید کنــآر ُ عــروسم نــشست : |
ینی فقــط محکم دستش ُ گرفتم ، نصفــش پخــش زمین شــد : ))))))
اینقـــد خندیدم : دی
حالا خودشم هم خجالت کشید هم اینقد ک خندید نــمیتونست از جاش بلند بشـهــ : ))))
میگم دستــآت ک بنــد نــیس ، خـودت بخــور خــب : |
میگـهــ دوس دارم تو دهــنم بــذآری : )))
و بـآز هم چشمـتون روز بـد نــبینـهـ : |
تا اومــدم اولیـن برش ُ بـذآرم دهــنش ، ی شیــرینی ک روش کاملا پر بود از خـآمهـ شکــلآتی ، افـــتاد روی پیــرآهنش ُ انگــآر بهـش مدیونی داده بودن ک کل خــآمهــ هــآت ُ بزن ب دامـنش : |
هیــچی دیگ ، پایین پیراهنش شد قهــوه ای : )))))
میگهـ آخ یــآدم رف نمـآزم ُ بخـــونم
گفتم بـــدو تا قضــآ نــشدهــ ، اصــلا عــروسیت شگـون نــدآرهــ ک بخــآد همین اول نــمآزت قضــآ بشـهــ
میگـهــ نــهــ اصلا نــمی خوام ، الآن میـرم میخونم
داشت نمـآز مغــربش ُ میخــوند ، ی دفـهــ رکعـت سوم بلند شد از جـآش !!!
میگم احیــآنـآ نــبـآید بشینـی سلـآم بــدی ؟؟ : ))))
فک کـنم نــبـآید میگفتم ُ نمــآزش اساسا بـآطل شد : دی : |
+ عیــدتون مبــآرک : *
+ فــردآ روز "اُم داوود"
هم روزهـ این روز خیــلی ثــواب دارهـ ، و هم اعمـآلی دارهـ
هرکسی موفق شد بقیـهــ رو هم از دعـآ بی نصیــب نــذآره
خیـــلی دلـم التمـآس دعــآ دارهـ ازتون . . .