۳۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

168

+ توی دنیـآیی ک دو روز بیشـتر نــیست منتظـر چی هســتیم ؟

کدوم معــجـزه ؟

کدوم خوشـبخـتی بادآورده ؟؟





دیـالوگ مـآندگـآر


پ.ن : یاد این تیکه از شهرزاد افتادم ، دوباره مرورش کردم ...

چرا فک میکردم معجزه توی راهه ؟ چرا فک میکردم معجزه نـزدیکه ؟

منتظر چی هسـتم ؟

دیگ خسته شدم ، از آدمات ، از بنده هات

خسته ام کردن ، خســـــــــــــتـه . . .

خــــدایا بـس نــیست این همه ناکامـی ؟؟...

  • زینـب خــآنم
  • يكشنبه ۳۰ خرداد ۹۵

167

همـه چیـز نــمی شــود و نــمی شـود و نــمی شـود

درســت همــآن زمانی که تــو فـقــط یــک شُـــدن از تـمـــآم دنیــآ طلبــکآری ...


* برگرفته از وب فیروزه سیاه

  • زینـب خــآنم
  • يكشنبه ۳۰ خرداد ۹۵

166

+ عاخه بــدبخت
تو ک نـــهـ نـــآیـی ب جونت مونده
نـــهـ ســویـی ب چشـمت
تو دیگ چرا چشــم چــرونـی میکنی پیرمرد ؟؟؟
  • زینـب خــآنم
  • شنبه ۲۹ خرداد ۹۵

165

+ تو زنــدگـی تنـهـآیی تلاش کردن معنـی ای نـــدآره
ی دوســت زنــدگـی واسه آدم لازمـه
ک شــآدی ها رو ضــرب و غــ ــم ها رو تقسیـم کنـهـ
- حــآلآ من اون دوســت زندگیــم ُ پیــدآ کــردم
+ ببیــن , فکــرش ُ بکـن
خـــــدا ب انسان دو تـآ چـشـــم , دو تـآ گـوش , دو تـآ دســت دو تـآ پـــا داده 
همش جفــت ِ , نــه ؟
اما قـلـــب ؟
ی دونـه اس
تـآ حالا فـک کــردی دلیلش چـیــه ؟
واسه اینک جفتــش ُ بگـــرده ِ ُ پیـــدآ کنـه
واسه اینک قـلـــب جفتــش ُ پیـــدآ کنه و کآمــل بشه
تـــو آدم خوش شـآنسی هستـی ک پیدا کــردی و خودت ُ کـآمــل کــردی





دیـالوگ مـآندگـآر

  • زینـب خــآنم
  • پنجشنبه ۲۷ خرداد ۹۵

164

همیشه تو تکــرآر میشوی

کارهایت هم همـین طور

تو تکــرآر می شوی در زنـدگــی دیگـرآن

کارهایت تکــرآر می شود در زنـدگــی خـــودت

اگر جایی هستی که ســخت خسته شده ای ، تکــرآر کارهای تکــرآری ِ خـــودت است ...


* برگرفته از وب : فیروزه سیاه
  • زینـب خــآنم
  • چهارشنبه ۲۶ خرداد ۹۵

163

+ عزیزجون ِ خــدا بیامرزم ، بعد از فوت داییم ک تصادف کرد ُ جون مرگ شد ؛ دچار سردردای شدیدی شدن ، ک هرچقـــدر ُ هرجا درمان کردن فایده نــداشت

ما نوه ها و کوچولو ها همه خبر داشتیم ک از ی حدی بیشتر نــباید سر ُ صدا کنیم ک اذیتشون نــکنیم

همیشه میگف من آخـــرش از سردرد میمیرم ، این سردرد آخرش من ُ میکُشه

و همین هم شد ، ی بیماری خیلی نــآدر گرفتن ک حدود یک هفته قبلش سردردهای وحشـــــــتناک میگرفتن و اصلا با هیچ مسکن ُ آمپولی آروم نــمیشدن


+ بیشــترین دردی ک توی زندگیم تا الآن کشید "دل درد" بوده

و بیشــترین ضربه ای ک تا حالا بهم وارد شده از ناحیه "سر" بوده

و من هم ایضا همش میگم من آخـــرش از دل درد میمیرم ( حالا شما ک نــمیبینین ولی اگ ی روز فهمیدین مُردم بدونین ُ آگاه باشین ک دلیلش چی بوده ! )


+ آنچـــنان ضــربه ای ب مغــزم وارد شد ، ک در آن ِ واحد یک اشک ک هیـچ ، از هر چشمم ده تا اشک همزمان میریخت پایین ، ب طرزی ک هنوز یک دقیقه نــشده تمـــــآم صورتم خیـــــس شد ×

ک اصن خودم از این همه حجم اشک در یکی دو لحظه متعجب شدم !!!!

  • زینـب خــآنم
  • سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵

162

+ بعد از گذشت ی مدتی ، گفتم چجوریاس ک ی عده همش از دوستی های دنیای مجازی شکایت میکنن ؟!

چطور کلی حرفا میزنن ؟! ( دوستی های جنس مخالف منظورم نــیست )

من ک توی این مدت ی دوستایی پیدا کردم ک واقعــــا بهشون علاقمندم و واقعا حسشون میکنم

چه فرقی داره مجازی با حقیقی ؟!

درسته ازم دورن ، ولی واسه من حقیقی ان

چی بگم ؟...

تا قبل از اینک خودم ی چیزایی ببینم ُ بشـنوم ؛ همیشه ب ی عده ک خیلی عمرشون ُ صرف این دنیای مجازی میکردن ُ وقتی ضربه میخوردن کلی ناراحتی میکردن ، همش میگفتم خیلی جدی گرفتی اینجا رو

ب مجازیا نــباید دل بســت

ظاهرا انگار خودمم دل بسته بودم ب ی عده

ظاهرا انگار خودمم خیلی جدی شون گرفته بودم

فقط متوجه نــبودم ، خبـر نــداشتم

وقتی ی سری چیزا میشنوی میفهمی ک چقـــدر اشتباه میکردی ، میفهمی ک انگاری خودتم زیادی جدی گرفته بودی ...

دیگ چیزی نــگم بهــتره

نقطه ×

  • زینـب خــآنم
  • سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵

161

+ از در خونه اومدم بیرون ، ی دختر کوچولوی ملوس بغل ی پسری بود

ب جناب پدری میگم فک کنم داییشه

روی کول داییش کلی هم داشت شیرین زبونی میکرد

میگم دو روز دیگ محمد ( پسرداییم ک دو سال ازم کوچیکتره ) هم با مهدی ( داداش کوچولوی جدیدش ) همین کارارو میکنه

مامی خانوم میگن نــهـ ، دختر شیـــرین ِ ، خودش ُ توی دلا جا میکنه ، پســرا لوســن

میگم آره راست میگین پسرا لوســن  : دی

  • زینـب خــآنم
  • سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵

160

+ دیدن بعضی از افراد واقعا انرژی آدم ُ میبره

اصن احساس میکنم دارم تحــلیل میـرم

بعدش حس هیچ کاری رو نــدارم

کاریم نــدارن ، کاریشون نــدارم

فقط در حد ی سلام علیک ُ نگاه های کم ُ مختصر ُ دیگ معمـولی شده ...

خســته شدم ، خلاصـی هم نــدارم

هنــوز ک عـآدت نــکردم ، ظاهـرا فعلا باید تا همیــشه تحـــمل کنم

اُففففف خـــدآ . . .

  • زینـب خــآنم
  • يكشنبه ۲۳ خرداد ۹۵

159

+ چندین بار این فکر ب ذهنم رسیده ، ولی خب نـمیشه ، ینی در شان من نـیست ، امکانش نــیست

خیــلی دوس دارم ب داداش یکی از همکارام ک داخل پرانتز اشاره کنم ک من اصلا تا حالا نـدیدمش ، فقط عکسش ُ دیدم ، مجرده و یک سال هم از من کوچیکتره و حالا پرانتز ُ ببندم ؛ ی جوری بهش برسونم ک چرا اینجوری میکنی واقعا ؟×

من خودم با خانم دکتر خیلی شوخی میکنم ، خیــلی اذیتش میکنم ؛ ولی هربار میبینم نزدیکه واقعا از رفتارام ی برداشت واقعی بکنه یا حتی فک کنه واقعا کارم بی محبتیه ُ دوسش نــدارم احیانا ، سریع بعدش درستش میکنم

شوخی ؟ درست ، باش

نـمیگم شوخی نـکن ، نــمیگم سر ب سر نــذار ؛ ولی باور کن هرچیزی ی حدی داره

من میبینم بعضی از حرفای همکارم ُ ، دخترم ، کاملا درکش میکنم ، حسش ُ میفهمم

گاهی بغض میکنه درکش میکنم ؛ وقتی میبینم حین کار یکمکی بینیش قرمز شده ، میدونم الآن توی دلش چه آشوبیه

همه حالاتش ُ میفهمم و اتفاقا خیــلی خوب هم میفهمم ، ب یک طرز تعجب آور !

تو یا خواهرت ُ واقعا دوست داری ؟

ک اگ دوسش داری خب پسرخوب چرا اینجوری باهاش رفتار میکنی ؟ این کارا چیه باهاش میکنی ؟ ی جوری رفتار میکنی ک منی ک تا حدودی رفتارام مث خودته ، ی جاهایی واقعا کم میارم ، نــمیتونم توجیهت کنم ، نــمیتونم ب ی طریقی دل ِ شکستش ُ بدست بیارم ُ بگم نــه ، اینجوری ک تو فک میکنی نــیست ؛ تو اشتباه برداشت کردی
لااقل اگ واقعا داری شوخی میکنی ُ قصد بدی نــداری ، حداقل از هر 100 تا رفتارت ک همه اش پیام بی محبتی داره ، لااقل فقـط 2-3 تا کاری بکن ک بفهمه دوسش داری ، بفهمه واست اهمیت داره

یا اگ هم واقعا دوسش نــداری ؟ باهاش مشکل داری ؟ این همه خوب بودن ُ خیرخواهیش ُ بی آزار بودنش ، اذیتت میکنه ؟

باید عرض کنم ک ... واقعا کـــ ، حیــف ِ این همه عشق ُ محبت خالصی ک نسبت ب تو داره ُ اینقــــــــــــد دوستت داره ...


+ خیلی خوب میشه ک حد شوخی ُ جــدی خودمون ُ بدونیم

ک خواسته یا نـآخواسته ، آگاهانه یا نــآخودآگاه ، دل یک مومن ُ نــشکنیم . . .

  • زینـب خــآنم
  • شنبه ۲۲ خرداد ۹۵
عــرضم ب حضورتون ک !

اینجــآ خـبر خـاصی نــیس : )