+ عجــبـــآ

این دزد ِ جای خــآلی  - _ - داره صاف صاف واسه خودش راه میره ، دزدیش ُ میکنه ، هیـــــــچ کسی هم نمیگیــرتش ، حـتی پـلیــس ×

روز عـآشــورا مامی خـآنوم جلوی در خونمون دیدنـش ک داشــته زاق سیــآه ی جای دیگ رو میــزده و با رفیــق دزدش بوده

جناب پدری اصن اون دزد ُ ندیدن ، فقط تا رفیـقش ُ دیدن بـه مامـی خانوم گفتن ک این دزدهــ ، مشــخصـهـــ

مامی خـآنوم هم سریــع گفتن غیــبت نـکنین بابا ، از کجا معلــوم ، روز عــآشـــورا ...

ولی خودشون گفـتن بعــدش اون طـرف کوچه همــون دزد ُ دیدم ، ولی دیگ ب بـآبـآت هیـچی نـگفــتم ک آره دزدن ایــنـآ

بخـآطر وضعیـت پــدری و عمـل قــلبشون نـمیشه هم چیزی گف ، ممکنه هــول کنن یا حتی بــرن دنبــآلش و این روزا هم ک هرکسی ی چــآقــو همـرآهـش داره

یا حـتی هیــچی هم نـدآشـته باشه زبونم لال کافیــهــ طـرف ی مشــت بــزنه ب قفسـهــ سینشـون و ...

زبــونم لـــآل ×××

بمیــرن همــشــون ایشــآلا ک ایــنآهـآ اصــلاح نــآپذیــرن  @_@

روز عـآشــورآ ؟؟؟ حـیـــآ هم خوب چیـزیهــ

+ مــزآحم تلفــنی شب تاســوعــآ ، ســآعت 12:30 شــب  : |

عجـب افــرآدی گیــر من میوفــتن هـــــآ   : /

حــآلا گیــر داده ک نــهـــ ، نیــلـوفـر خــآنم خــودتی   : |

بعـدم هـی زنگ زنگ زنگ ، اس اس ....

از آخـر بهــش اس دادم ک حیــآ کن ، شب تاسوعــآس ، بعدشم کلا اشتــبـآه گرفتی و ب سـلآمت

حالا پـررو پررو میگه راس میگی حـوآسم نـبود ، ایشالا بعد " تاسوعا آشورا مزاحمت میشم"   : |

ینی سـوآد در حد ی غورباقه هم نــیس   : /

سحــر عــآشـورا ساعت 03:55 صبــح پیــآم و تمـــآس  : /  ک " بخـدآ دیگ طــآقت نــدآرم"   o_O

بابا مــلـت رسمـــــــآ قــآطیــن !

منتظــر بودم ی موقع زنگ بزنه و مَـردی غیر از بابام پیـشم باشه و بهش بدم دعــوآش کنه

روز بعـد از عــآشـورا باز تمـــــــــــــــــــــآس و تمـآس بعدشم شــآکی شده ک "چـــرا جــواب نـمـیـدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟"

اعصــآبم خورد شد دیگ ، با ی تـوپ پُر جــوآب دادم و حســآبی تهدیدش کــردم ک "تـآ الـآن خیـلی ملــآیم باهـآت رفــتآر کردم ، اگ فقـــــــط ی بـــآر دیگ زنگ بــزنـی ب شـــوهــرم میگــم"   : )))) بعـــدشم هـــری

حالا موقــع حــرف زدنم داشت بال بال میـزد ک نه تو متاهـل نـیــستی   : دی

منم خیــلی جـدی حـتی ی لحـظه بهش فرصـت صحبت کـردن نــدآدم  ^_^

یکم گـذشت تا پیــام داد پُــر از معــذرت خــوآهــِی ک "ببخشیــد من نـدونسـتم ک شوهر داری ، شــرمنده"

خـوشم میــآد این جـدی بودنـم خیــلی جــآهـآ جــوآب میده   : دی

+ امـروز ظهـر ی صحـبتی پیـش اومد راجـع ب اینکه یکی از افـرآد فامیـل ما روز تـآسـوعـآ یا عــآشـورا حالش بد شــده و ...

خیــلی نگـرآن شدم ، در حدی ک دیگ نمیتونسـتم کـآر کنم

رفـتم تا خـودم ببینمشون ، هـرچند نـبودن و موفـق نشـدم   : (

پـرسیــدم خـــوبن ؟؟؟؟ گفتن آره

گفتم حـآلشون بد نـشــده ؟؟؟ گفتن نــهــ واسه چــی ؟؟؟

تمــآم بـدنم یـــخ کــرده بود از اسـترس و نگــرآنی ، گفـتم ببینین ، دسـتآم یخ زده از نگـرآنی

دیگ پـرس و جو و عصـبـآنیت ک کی گفته ؟؟؟ چـرآ گفته ؟؟ مطمئـنی ؟؟؟ واسه چی خب ؟؟ اصـن چـرآ فلانی باید همچین حرفی بزنه ؟؟؟ و ...

بهم گفتن ک باید ب روش بیـآرم ک نـبـآید همچین کاری میکرده ، دیگ منم خیـلی چونه زدم ک الآن نــمیخاد حالا بهـش تلفـن بزنم و بگم ، بذارین میرم میبینمش ُ بهش میگم

دیگ بحـث ُ عـوض کردم چون خیـلی ناراحت و عصـبـآنی بودن ک چـرآ یک نفـر احتمالا برداشـت شخصـی خودش ُ میره ب بقِـیــهــ هم میگه ؟؟

اگ هر برداشـتی داره واسه اینک مطمئـن بشه باید بره بپـرسه بعد احیانا ب کسی بگه نه صـرفا فکـر خودش ُ ×

بعد ک دیدمـش ازش پرسیدم چی گفتی شمــآ ؟؟

گف واسه چی ؟؟ گفتم من نگـرآن شـدم رفتم پرسیدم ، گفتن نه اصـلا همچین چیـزی نــبوده و ...

حالا این همکــآر ِ من شـآکی ک چرا رفـتی گفتی ؟؟ چرا گفتی من گفــتم ؟؟ و ...

خب نگـــرآن بودم ، کسی ک از حـرف خودش مطمئنه پس دیگ نـبـآید نگـرآن باشه ک کسی حرفش ُ جایی منتـقل کنه

اگـرم مطمئن نـیس پس نشـرش نـده و ب بقیه نـگهــ ، حداقـل پیـش خودش نگه دارهــ

واقعـــآ ســـردرد شــدم ، زیـــآد

فقط خــــدآ آخر ین قضیه رو ختم بخیــر کنه و الهــی ک داســتآن نـشــهــ ک اصلا حوصله خاله زنک بازی نـدآرم  - _ -

+ این روزا تنهـآ خبـری ک دارم ، راجع ب شــنـآس  ^_<  ک همچنــان در حال ادامه دادنش هسـتم  : )