+ این چند وقته گـذرم بدجـور افتاده ب دندون پزشـکی

هیـچ مشکلی نـداشتم ، نـهـ درد نـهــ هیچی

گفتم برم چکاپ بعد عمــری ( حدود دو سال )

اینقــــــــــد ک من وحـشـــت دارم از دندون پزشـکی و آمپــول ، وقت معـآینه ساده دست و پام عیــن بید مجـنون میلرزید و خانوم دکتر مــآتش برده بود !!! میگف مگ چیــکـآر میکنم ؟؟؟؟

داسـتآنی داره دندون پزشکی رفتن ِ من !

اولین ملاکمم مهربون بودن ِ دکتر ِ  : /

ک وقتی دردم اومد  ُ اشکم سرازیر شد ملاحظه کنه و نازم ُ کلــی بکشه  : دی

دوست مامانم همین جوری بود ، قبلا ک میرفتم پیشش تا میــدید یکم دردم اومده سریــع کارش ُ ول میکرد و باز میرف ده دقه بعدش برمیگشت ک آروم شده باشم !

ک دیگ صدای مامی خانوم دراومده بود ک بابا اینقد ب حرفش گوش نـکن ، کارت ُ بکن شما  : ))

خب متاسفانه ایشون مرخصی واسه بیماری قلبش رفته و سه ماهی سرکار نـمیره و من مجبـــــــور شدم برم پیش ی دکتر دیگ  : (

من از آمپــول بشـــدت میترسم و بالاخص آمپـول دندون پـزشکی  : " (

در همین حد بگم ک دو سال پیش دندونام ُ پر کردم بدون آمپول !!!!

فقط اشکـی بود ک زیردست خانوم دکتر میریختم  : (((

این خانوم دکتر دیگ هم هرچی بهش میگم میگه باشه ، ولی بعد کار خودشو میکنه  : |

هر بار ک میخابم روی تخت ی روندی ُ باید طی کنم !

مثلا اول از همه یا یک عینک از خودشون ، یا عینک دودی خودم ُ میزنم ب چشام ، روسری یا شالمو میارم جلو میدم زیر شیشه عینکم ، چشام ُ میبندم ، دست ها مشت شده ، مادر هم در کنار  : /

و بعد از اتمام کار هم شیشه عینک و شال یا روسری هم خـــیس ! از اشک !!

این خانوم دکتر هم نه گذاشت نه برداشت ، اولین باری ک دید دارم گریه میکنم

خیـــلی ریلکس گف : داری گریه میکنی ؟؟؟؟ اشکال نداره گریه کن ! گریه خوبه آدم ُ سبک میکنه ! گریه بر هر درد بی درمان دواست  !!

: |

بهرحال هنوز کار دندونای من ادامه داره و باید بــرم هـنــــــــوز !

از قضا چیزی هم نـمیتونم مث انسان بخورم !!

اونایی ک عمیق بوده و پُر شدن ک گفته طبیعیه ، تا ی ماه درد داری ، اون یکی دیگ هم ک طرف چپم بود ی داستان دیگ واسش پیش اومده و در طی این ی هفته هرچیزی می خواستم بخورم مث خرگـوش !! با چهارتا دندون جلوم  : /

دیروز هم ک از قضا مامان خانوم واسه من مرغ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده درست کرده بودن ( البته جای شما خالی  ; ) ) با هزار مشقت و درد و ناله خوردم !!

( حالا هی مامی خانوم میگفتن نــخور خب ! ولی شیطونه نـمیذاشت  : دی )

طی حکایات بازگو شده ، الآن مامی خانوم تماس گرفتن ک واست چی بپخم ک بتونی بخوری و مث دیروز نشه ؟

اسم از کوکوسبزی آوردن و گفتم منم میخــوآممممممم  : ))

گفتن نـمیتونی بخوری ک ، گفتم نه خب اینبـآر خیـلی تُرد و بـِرِشته نـشهـ خب : (

و البته پر از گردو و !!

حالا هرچی فک میکنم یادم نـمیاد اسم اون یکی دیگ رو  !!

از همکارم میپرسم اونایی ک ریزه قرمزه اسمش چیه ؟؟؟

میگه زرشک  : )))

میگم آره ، پر از گردو و زرشک

مامی خانوم میگن چی ؟؟؟ صدات نــمیـآد

حالا اون طرف مردا هستن ُ خجالت میکشم منوی غذایی ُ بلند بگــم  : دی

مامان کوکوسبـزی با گردوی فراوون ُ از اون

اشاره ب همکارم : اسمش چی بود ؟؟

آهـآ مامان زرشک  : )))

حالا یادم نـمیموند ک ! بعد از چندباری گفتن ُ تکرار ِ از اون قرمزا  : ))) بلاخره تموم شد  : دی

باشد ک این دندونای من ب خیر و خـوشی و با کمترین درد ُ عـآرضه تا نــمُردم تموم بشه  : (

+ پست قبلی شاید واقعا صلاح نـبوده ثبت بشه ک پریده ، واسه همین دیگ اصراری ب دوباره نوشتنش نـدآرم

فقط اینک ی پست خیلی طولانـی بود ک با تایپ تک تک حروفــش اشـک ریـختم مث بـآرون ...

فقط دعـآ کنین با عـآملان ِ اعصــآب خوردیم بتونم منطـقی و عاقـلانه صحبت کنم ، و خــــدآ هم ب حرفم اثـر بده ...

پـست پـآیینی ُ پـآک کـردم ، نــبآشهـ ُ نــبینمش بهــتره !