+ رئیس از قبل گفته بود تلفن اختراع شده ِ ُ اگ من نـبودم واسه شروع هر پروژه با من هماهنگ کنین
الآن رفتم میگم اون کارم تموم شده ، چیکار کنم الآن ؟
میگه جز قرآنتون ُ خوندین ؟؟
میگم بله : )))
میگه خب جز فرداتون ُ بخونین ، جلو جلو بخونین ، اینم ی برنامه ایه بلاخره !
: ))) میگم خب بعدش : دی
میگه این دو روز سرم خیلی شلوغه فعلا برنامه ای نـدارم تا شنبه بهتون میگم
میگم خب پس منم نــمیام ، اشکالی نـداره ؟
میگه نـهـ ، نــیاین
حتما با خودش میگه ایشون صبح ک چه عرض کنم ! ظهـر ساعت 11 تازه قدم رنجه کردن اومدن سرکار ! تازه منتظر تعطیلی هم هس !!
این نــیومدنا مقدمه اس ها ! حالا از خودم ب خودم گفتن بود ×
مهره های قبلی هم همینجوری حذف شدن !
بلا ب دور ، اعوذ ُ بالله من الشیطان الرجیم ×
* حالا ک فک میکنم میبینم خوب شــدآ ! حداقل تا یکی دو روز مطمئـنم اون خانم ُ نــمیبینم !
- زینـب خــآنم
- سه شنبه ۸ تیر ۹۵
- ۱۲:۵۹