+ اصلا و ابدا قصدم مردم آزاری نـبود واقعا !

از اولی ک سوار اتوبوس شدم خیـــــــلی بد نگاهم میکرد ، هـی بهش چشم غره میرفتم ، باز روشو میکرد اون طرف

ینی قشنگ سر اندر پای من ُ ورانداز کرد !!!

دیگ اینقــد نگاه کرد ک من خسته شدم ، تا جای کناریش خالی شد سریع اومدم کنارش نشستم ک دیگ لااقل نـتونه بهم زل بزنه ، نگاه کردن ب فرد بغلی یکم سخت تره !

شروع کرد ب صحبت کردن

کلا هرکسی توی اتوبوس بخواد از معضلات اجتماعی و نظرات کارشناسانه زندگی مدنی ُ سیاست حرف بزنه ، من توجهی نـمیکنم ، یا فوق ِ فوقش دو تا لبخند میزنم ، تا طرف خودش ساکت بشه

دیگ هی پرسید ، منم هرچی مختصر ُ کوتاه ُ با کلی مکث جواب میدادم انگار نه انگار !!

گف شماره خونتون ُ بده ؛ منم ی حربه دارم سریع میگم "اجازه نــدارم"

هی گف شماره این ُ بده ، اون ُ بده ؛ هی گفتم اجازه نـدارم

گف اگ یکی شماره تو رو بخواد باید چیکار کنه ؟ گفتم پیدا میکنن دیگ

گف چجوری ؟ تو ک نـمیدی ؛ گفتم دیگ پیدا میکنن !

گف خب شماره من ُ بنویس ، هرچــــی گف گفتم نـهـ

دیگ اینقد گف ، آخرش گف خب شماره پدرت ُ بده

منم دیدم فکر خوبیه ، جناب پدری از شرایط کسی خوششون نــیاد رااااااحت ردش میکنن ، اصن ب عجز و لابه طرف کاری نــدارن

گف بده دیگ می خوام پیاده شم

گف کاغذ داری ؟ گفتم نـه

گوشیش ُ داد

شماره رو زدم ، گف فامیل ُ هم بنویس

نوشتم !

امـآ !

ذخـیره نـکردم  : دی

گوشی ُ دادم دستش ، نگاه کرد ، فامیل ُ دوباره پرسید و !!!

در گوشیش ُ بســت !!!!!

خب دیگ ، مسلمه ک من دیگ نـگفتم آخ سیو نــکردم ک !

گفتم خودش حتما سیو میکنه ک نــکرد !

بعدش هم با خوشـحــآلی تمــآم ُ ی لبخند گشــآده گف "ایشــآلا هـرچی قســمته" و رفت  : )))

حالا اگ اون دختر روبرویی صحبتای ما رو گوش داده باشه و کلی خنده من ُ بعد از رفتن اون خانوم دیده باشه ؛ حتما با خودش میگه این دختره چقــد خوشحال شد یکی شمارش ُ گرف  : دی

من قصدم مردم آزاری یا سرکار گذاشتن مردم نــبود ، خب خودش گوشی ُ  بست !

ینی از خــدا می خوام دیگ توی مسیر همیشگیم نــبینمش و اونم من ُ نــبینه  : |

ولی هیــچوقت در این جور موارد ب حرف ی دختر اعتماد نــکنین ! از من ب شما نصیحت .


+ راه های بهتری هم هست !

مثــلا

کسی چند وقت پیش تماس گرفته بود ُ وقتی مامی خانوم از مُعرِف پرسیده بودن ؛ گفته بود ما دخترتون ُ توی خیابون دیدیم ، خیلی خوشمون اومده از وقار ُ این حرفا ، خلاصه شماره رو از همسایه گرفته بودن

حالا من ب جناب پدری میگم مگ همسایه شماره خونه ما رو داره ؟؟

میگن آره چند وقت پیش شماره خونه رو دادم ، اونم شماره خونش ُ داد ، ک اگ ی وقتی اتفاقی چیزی افتاد بتونیم خبر بدیم

میگم ینی من ُ تعقیب کردن ؟؟

بله دیگ !

معلوم نـیس از کجـــآ دنبالم میکردن !

بعدش تصمیم گرفتم هر چند وقت ی بار برگردم پشت سرم ُ چک کنم  : /


+ قرار نــبود پست اینقدر طولانی بشه ، فقط می خواستم مردم آزاری ناخواستم ُ تعریف کنم  : دی

ولی دیگ بحث کشیده شد

ی بار ی پسری توی خیابون از ی دختری خــیلی خوشش میاد ؛ دوستی ُ اینا فورقونی چند ؟!×

دنبال میکنه این دختر خانم ُ تا میرسه خونشون

صبــــــر میکنه تــآ پدر دخترخانوم میاد ُ میخاد بره توی خونشون

میره جلو و قضیه رو واسه پدر اون دختر خانوم تعریف میکنه ؛ درواقع شماره خونه رو می خواستهِ  ُ کلا دیگ

پدر دخترخانوم هم خیــلی از ادب ُ شخصیت اون پسر خوشش میاد ُ

خلاصه دیگ پیش میره تا بادا بادا مبارک میشه


+ مخلص کلوم اینکه !

راه هـست ، زیاده ؛ مــرد ِ راه کمه ×