+ من ُ خانوم دکتر رفته بودیم روی منبر واسه دختردایی ک نه دیپلم چیه ؟! خجالت داره ، باید کنکور بدی ُ رتبه ات هم عالی بشه

میگفتم دو روز دیگ روت میشه بچه ات توی مدرسه بگه تحصیلات مامان من دیپلمه ؟!

خانوم دکتر گف تو خودت روت میشه بچه ات بگه تحصیلات مامان من لیسانسه ؟! اون زمان دیگ لیسانس مث دیپلمه !


خب من محیط دانشگاه ُ دوس دارم ، مخصوووووصا دانشگاه و علی الخصوص دانشکده خودمون ، اساتید اکثرا عالی ُ با اخلاق ُ مومن ، محیط تمیز ، با کللللللللی امکانات ، اصن همین امکانات خیلی زیاد بنظرم کافیه تا یکی وسوسه بشه واسه ادامه تحصیل !

خب نـمیگم ک این حرف خانوم دکتر من ُ ب فکر فرو نــبرد ، خب چرا ، ولی وقتی علاقه ای نـدارم چه کنم ؟!

بخام ادامه بدم مدیریت ُ ادامه نـمیدم ، و میدونم ک اگ بخوام ُ بخونم واسه کنکور قطعا رتبه ام خیلی خوب میشه

و همین ک بخای یک رشته دیگ رو بخونی ، ینی همه چی از اول !× تازه منابعم نــدارم دیگ بدتر !


همین همت واسه درس خوندن نـمیاد سراغم

شاید اگ سرکار نـمیرفتم حتما ادامه میدادم 

البته بگماا ! فکر کردن ب پایان نامه ارشد هم یکمکی بیشتر سستم میکنه


چند وقته حس میکنم این کار خودمم ارضام نـمیکنه ، روحم ی چیز فراتر میخاد

روحم تشنه اس ، این چیزا سیرش نــمیکنه

خودمم نــمیدونم

ولی کلا چند وقته اوضاع طبق دل من نـیس ، اصن اوضاع وفق مراد نـیست 

این روزگارم با این بازیاش ...

میدونم ک باید بزرگ شد ، فک کنم زندگی میخاد بزرگم کنه ...


+ بلاخره دیروز واسه امروزم توی تقویم رو میزیم نوشتم  " خـــدایا معـجزه کن "

می خواستم زمانی این جمله رو بنویسم ک واقعا با همه دلم ، منتظر معجزه باشم

زمانی ک کم آورده باشم ...