+ با فاطمه جون رفتیم امپول 1200 بزنیم ، اول گف تو بزن ، گفتم نه من نـمیزنم

رفتیم درمانگاه

توی مایعش بی حسی زد

و من بعدش کاملا در شوک بودم !!!!

بدون اینک حتی دستش ُ بزنه ب اون بدبختی ک روی تخت دراز کشیده ، در عرض یک ثانیه فقط !! کـــــــــــــــل مایع ُ یک جــآآآآآ خالی کرد

و تمااااااااام !!! پاشو برو !!!

من ک پشتم ُ کردم ُ نگاه نکردم ! اصن خشکم زده بود !!!!


هربار آمپول میزدم واسه کسی ، میگف تو خیییییییلی خوبی میزنی و بقیه اینجوری نیستن ُ این حرفا ! هرچی میگفتن دیگ فک نمیکنم وضع ب این وخاااامت باشه !!!!


پ.ن : هـنوزم میگم ؛ خودم حاضر نـیستم آمپول بزنم ×