۳ مطلب با موضوع «فصل جدید زندگی» ثبت شده است

297 : جواب میده !!

+ دیشب داشتم دورهمی میدیدم ، "مارال فرجاد" داشت داستان عاشق شدن و ازدواج کردنشو تعریف میکرد

میگف : وقتی همسرشو دیده ب دوستش گفته این چرا اینقد قیافه گرفته ؟؟؟ فک کرده کی هس ؟؟؟ ایییییییییش !!!

و بعد اضافه کرده ک چقد ب درد شوهری میخوره  : دی

بعد مهران مدیری گف : پس از این ببعد هرکسی ُ دیدین ازش خوشتون اومد ، بگین فک کرده کی هس ؟؟

بقیه اش خودش درست میشه  : )))


راست میگه  : دی

منم دقیقا همون لحظه خطاب ب خانواده گفتم راست میگه !!

دفعه اولی ک خیلی وقت پیش (حدودا یک سال و نیم پیش) با همسری با هم صحبت کردیم ، بعدش خیلی اعصابم خورد بود

همش میگفتم فک کرده کی هس ؟؟؟؟ اینقد قیافه میاد ؟؟؟ پسره مغرووووور و قِس علی هذا  : دی

و شد  : دی


البته ی تبصره داره ؛ حواستون باشه اون لحظه حستون باید واقعی باشه ، همراه با حرص خوردن فراوان  : دی

  • زینـب خــآنم
  • يكشنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۶

291 : نسل تنهای آینده ...

+ ب دخترداییم زنگ زدم ک بیا خونمون ، گفتم سر راهم میام دنبالت

همون لحظه قبل از اینک جواب بده داشتم دقیقا ب این فکر میکردم ک ای دل غافل !

دو روز دیگ دختر خواهر همسر زنگ میزنه خونمون ، میگه : زن دایی بذارین "فاطمه" بیاد خونمون !

بعد من میگم بیاین دنبالش ببرینش

همون کاری ک الان خودمون میکنیم ، فقط زن داییم این ُ نمیگه ،ما خودمون اغلب اوقات این کار ُ میکنیم

داشتم فک میکردم منم میتونم در حد زن دایی خودم اینقد خوب باشم ؟ اینقد مطمئن باشم ب جایی ک میفرستمش ؟!

بعد از طرفی ب ذهنم رسید نه بابا مطمئنی ، میفرستیش خونه پسرخاله خودت دیگ

[واسه مامان خانومم داشتم فکرمو تعریف میکردم ، مامان خانوم میپرسن : "فاطمه" کیه ؟؟  :/ ]


خداییش یکی از خانوم دایی های من بشدت خانومه ، طوری ک همه عالم و آدم معترفن ب خوبی و خانومیش ، خدا حفظش کنه واقعا

داشتم فک میکردم منم میتونم مث اون خوب باشم ؟

حالا الانم خوب و مهربونم ( اصن خوبی تو ذاتمه  : دی ) ، ولی خیلی بهتر باشم ، اینک سعی بکنم ب الگویی ک توی ذهنم دارم نزدیک بشم

البته اینم بگم ب این اصل "کم کم" و "آهسته و پیوسته" بشدت معتقدم


+
و باز هم داشتم ب این قضیه فک میکردم ک بچه ام نه "دایی" داره نه "عمو" ×
طفلک نسل آینده
واقعا عمو و دایی خیلی خوبن ، محبتاشون خالصه ، حیف ک خیلی از نسل آینده این حس شیرین ُ نمیتونن تجربه کنن
  • زینـب خــآنم
  • پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۹۶

287 : دخترم "فاطمه"

+ خب من همیشه این مد نظرم بوده ک اسم دختر فقط و فقط "فاطمه" باشه

چون حدیث داریم از پیامبر (ص) ب این مضمون ک در هر خانه ای ک "فاطمه" باشه غم راه نـداره

و الان هم یک حدیث دیگ خوندم ک نوشته بود ب اون خونه فقـر راه نـداره


همه میگفتن خب این نظر توئه ، باباش چی ؟

میگفتم خب پدرشم باید قبول کنه دیگ ، اسم بهتر از "فاطمه" ؟؟!×

و خب خداروشکر پدرش هم قبول کرد  : دی


چندوقت پیش همکارم گف دیشب خوابتو دیدم

خواب دیدم با مامانت و بچه ات ک "دختر" هم بوده ؛ اومدی ک واسش اذان بگن

گف خیییییییلی خوشگل بوده ، سفیــــد ، چشم مشکی ، چشماش درشت (تعریف از خود نباشه میگف شبیه خودت بوده  : دی )


خلاصه دیروز نمیدونم بحث چی بود ک ی دفه گف آره دیگ "فاطمه دخترت" !!!

گفتم تو از کجا میدونی اسم دختر من چیه ؟

گف تو خوابم دیگ ، اسمش فاطمه بود


دیگ ظاهرا اسمش فقط باید "فــآطمه" باشد  ; )

  • زینـب خــآنم
  • سه شنبه ۲۹ فروردين ۹۶
عــرضم ب حضورتون ک !

اینجــآ خـبر خـاصی نــیس : )