+ بلاخـــره از یــوغ ِ ( البته اگ درست نوشته باشم : )) ) این بلاگفــآ رهــآ شــدیم : دی
+ گــآهی وقتــآ حســرت خیلی چیــزآ روی دل ِ آدم میمونه
حســرت بعضـی حرفــآی گفته شــده ، بعضــی حرفــآی نگفته ؛ اگ این همـــهـــ فکــری ک بعــد از اتفاق افتادنــش کردم ، ب فــرض اطلاع قبلــش میکـردم ، اینقـــد الآن حســرت نمیخوردم
ینی هــــزآر بــآر ب خودم گفتم "لعنت بر دهــآنی ک بی موقـع باز شـود" ...
چقــــــــــدر بر حمــآقــت و بی سیـــآســت بودن ِ محــض خودم واقــف شــدم
اگ چیزی ُ قـــرآر نیس داشته باشم ، ترجیح میدم حتی نبیــنم اون چیــز ُ
نه اینک ببینم و حسـرت نداشتنش بمونه روی دلم ...
درسـته ک خیــلی سخـت بود واسم و خیــلی سنگیــن ولی خیــلی هم واسم تجــربه ب بــآر آورد
ینی اگ همین بــآز و بسته شــدن دهــن و ب سیــآست باز شــدنش ُ کنتــرل کنم ، نصف زندگیــدم عــآلی میشه : |
+ نظــرم نسبــت ب خــودم برگشــتهــ ، حالا میفهمم ک خیـــــــــــلی ایــرآد دارم
توقعـم از خودم خیــلی بالاتــر رفته ، شــآیدم چشــآم بیشــتر باز شده ...
من ، حالا ب دلایل فراوان ؛ این نبــآیــد باشــم
تصـمیم دارم ک ی وجهه شخصیتی خودمم عوض کنم !
خب من ی آدمیم ک ســرِکــآر ی مدت بهم میگفتن "زلزله"
کلا ی آدم خیــلی اکتیــو و شــآد ؛ البته با غریبه ها خیلی محافظ کــآر و جــدی و کمی هم مغـرور
درنتیجه ی بار دوست مامی خانوم بهشون گفته بود این دخترت ک برج زهره ماره : ))
تصمیم دارم اون شـــاد بودنمو بذارم کنار
احساسم اینه اوناهایی ک ب ی جاهایی رسیدن و در نزد بقیه جایگاهی دارن مث من نیستن !
ینی یکی مث من با این شخصیتم اونجوری نخواهم شد ×
می خوام ک خودمو عوض کنم ، ینی این نباشم ؛ خیلی تا حالا این تصمیم ُ گرفتم ولی هربـــــــــــــآر موفق نـمیشم : |
تهش میشم همونی ک همیشه بودم ! نمیتونم شوخی نکنم ، نمیتونم خیلی جدی باشم ، و خیلی نمیتونم های دیگ : /
خودمم با خودم موندم ، تکلیف خودمم با خودم معلوم نیس
وقتایی ک اونجوری ک می خوام بشم ، میشم خیلی خشک و جدی و مغرور میشم و این شخصیت خیلی حتی واسه خودمم غریبه اس
حالا خودم موندم با خودم چیکار کنم
مخصوصا با این حسـرت بـــــــــــزرگ روی دلم . . .