+ خوندن ی مطلب از وب یکی از بچه ها باعث شد ترغیب بشم ب نوشتن این موضوع ک از دیشب واقعا اعصابم ُ بهم ریخته

خب فک میکنم تا حدودی در جریان هستین ک ما فقط و فقط با یکی از همسایه هامون رابطه داریم ، ینی جوریه ک هروقت شب و روزم ک باشه ب داد ِ هم میرسیم و کلا با هم خوبیم

هممون با هم

اینا سه تا دختر دارن ، دختر اولشون ک 20 سالشه تازه ازدواج کرده ، شاید دو سه ماه

دختر دومشون هم در شُـرُف ازدواج

اینا هم کلا رسمشون بر اینه ک بعد از اینک جلسه اول خانواده و خانم ها اومدن ، قبل از اینک اجازه بدن عاقا پسر بیاد ، اول باید عکسش ُ بفرستن ، اگ تایید شد و مورد پسند واقع شد بعد اجازه میدن ک تشریف بیارن !!

( بماند ک من این روش ُ نـمیپسندم ب دلایل کاملا منطقی و صحیح )

خب رابطمون اونقدری با هم خوب هست ک در مورد مسائل هم نظر بدیم و از هم نظر بخوایم

و خب مخصوصا واسه دختر دومشون ک فک میکنم الآن 18 سالش باشه ( سال اول دانشگاه ) رابطه من ُ زهرا با هم خیلی بهتره نسبت ب خواهر اولش و در کل

زهرا خانوم الآن راهیان نور تشریف دارن ! دیشب با مامانم و مامان باباش و خواهر کوچیکش رفتیم حــــرم

عکس شازده دومادا رو ب ما هم نشون میدن و کلا خوش میگذره  : ))

پدرش پیاده شدن ک برن چیزی بخرن ، کلا بحث سر ی چیز دیگ بود ، و کلا در مورد ی قضیه دیگ صحبت میکردیم

ی دفه مامانش ب من ی عکس نشون داد ، دیدم طرف آشـنـآ میزنه !!

یکم دقت ، دیدن فامیلیش !

بله ، خودش بود

فک میکنم حدود دو سال پیش بود شاید ، تو ی گروهی توی لاین دعوت شدم ، خب هم دختر بود و هم پسر

ایشون ُ توی همون گروه دیدم

ی آدمی ک قشــــنگ میتونست خودشو بنا ب میل طرفش هرجور ک بخواد نشون بده

ی خانواده محترم و مذهبی ، خودش هم ب گفته بقیه خوشــــــگل و خب اندکی پولدار

با یکی از دوستام ک مذهبی هم بود چت میکردیم ، این عاقا پسر ک اسمش "محسن" بود قبلترش گیر داده بود ب همین دوستم

منم از همون اول با تعریفای دوستم هــــــــــــی حـــرص میخوردم ک آی دخترجونم بابا این اصلا اینجوری ک نشون میده نـــیست ، تو رو جون هرکی دوس داری باور کن

اصلا نـمیدونم چرا ولی چهره و ظاهرش واسم ی جوری بود ، ی جور بد ، ی جور خیلی بد

با اینک ی بارم پیام داد ولی هیچوقت ادش نـکردم و کلا نـهـ میدیدمش و نـهـ بهش محل میدادم و کلا هیــچی ، انگـآر نـبود ، کلا هم من کارم توی اون گروه تست استیکرای لاین بود  : )))

از این آدم بدم میومد ، من واقعـــــــا میگم ک هیـــــــــــچگونه خوشگلی در این آدم نــهـ میدیدم و نــهـ میبینم

( اینم لازم بذکره ک زهرا خانوم ِ دوست بنده واقعا خوشگله و اگ بخوایم مث عوام بگیم ، واقعا از این محسن عآقا !!!! ســَــره )

وقتی توی اون گروه بودم ، اون دوستمم فهمید ک این چجوریاس ...

قبلا با ی دختر تهرانی ِ داغـــــــــــــــــــــــــون دوست بود ، نـمیدونم چرا بهم زده بودن

اون دختر هم توی گروهمون بود

مشهدی ها میشناسن ؛ هر شب جمعه "رِیـــس" بود ، بسیــــــــــآر مغــرور ، فک میکرد چون خوشگله همه باید دنبالش موس موس کنن ( و خب قطعا منی ک اصلا نـمیدیدمش و محل نـمیدادم بیشتـر اعصابش ُ خورد میکرد و می خواست گاهی ابراز وجود کنه ک خب موفق نـمیشد )

بسیـــآر اهل کلاس گذاشتن

باز هم مشهدی ها میدونن و خب بقیه هم حتما شنیدن ، هـی فرت و فرت با دخترا و پسرا و ... قرار بذارن برن طرقبه و شاندیز و پـآرتـی و ...

من ک عمــرآ ، یکم بعدشم دیگ از اون گروه اومدم بیرون ، اصلا گروه مناسبی نـبود و واقعا در شان من نـبود

همون موقـع ی چندتایی از بچه ها قرار گذاشتن با هم و رفتن طرقبه ، ب اون دوست منم خیلی اصرار کرده بودن ک بره و خب اونم برخلاف همه عِــز و جِــز کردن من رفــت  : /

و اونجا بود ک خیلی چیزای دیگ رو فهمید ، اینک هر چند دقیقه ی بار ی دختر زنگ میزده ب گوشیش و اینم هر کدومو با ی دروغ میپیچونده و قربون صدقه و بعد از قطع تماس هم حتما خودتون میدونین ک چی میگن دیگ ...

ی آدم داغـــون

حالا خود ِ این شخص ک فک نـمیکنم دقیقا خبر داشته باشه ، ولی خانواده اش دست گذاشتن روی دختری ک با ضرث قاطع میگم ک در این زمینه ها کاملا پـــآکــهـــ ، واقعا آفتاب مهتاب نـدیده اس

من فعلا سکوت میکنم ، اول صبر میکنم ببینم زهرا اجازه میده ک بیان

بازم سکوت میکنم ، ببینم بعد از صحبت کردنشون اگ نظر زهرا مثبت بود

دیگ سکوت جـآیز نــیست

تا ی حدی هویتش ُ واسه زهرا باز میکنم و میگم

اگر اگر اگر ب فرض نیمه محال بخواد اندکی این داستان پیش بره ، با همه وجــودم نــمیذارم این ازدواج سر بگیره

نــمیذارم دوستم جلوی چشمای خودم ، با علم ِ قطع ب یقین خودم ؛ بدبخت بشه ، نــمیذآرم انشــآلله

همه اینا در صورتیه ک زهرا اجازه بده بیان

تمام تعجبم این بود ک اسم و فامیلش واقعی بود !!! اونم با اون همه گــندی ک زده بود !!! بعضیا با چه افتخاری گنداشونو رو میکنن

از دیشب اعصابم خورده ، چرا ی همچین پسری باید دست بذاره روی این دختر ؟

بنظرم همه و همه اش کارای خود ِ خــــدآ بود ک بصورت خیلی اتفاقی عکس این پسره نشون مـن داده بشه ، چقد خــــدآ دوست داره زهـرا رو ...

ب لطف خـودش نــمیذارم چیزی پیش بره   ; )

" الا ای پسرهــای این جنــسی ، آگاه باشید ک این اتفاق واسه هر کدوم از شماها هم ممکنه پیش بیاد ...

اگ این واستون ی تلنگر نـیست ، لااقل واسه ازدواج برید دنبـآل ی دختر هم سنخ و همجسن خودتون ... "