+ میگم من اصلا نــباید ب چیزی فک کنم !

دیر شده بود ، بدو بدو نون ُ از فریزر درآوردم اومدم از وسط نصفش کنم ک پنیر گردو بذارم بینش

داشتم فک میکردم این نون ک اینقـــــــد سفت ُ یخه

منم ک اینقد با این چاقو دارم زووور میزنم

ینی اگ چاقو از دستم در بره ، رسما الفاتحه !

و لختی بعد چاقو از دستم در رف ... !

قشــــــنگ دستم ُ سوراخ کردم ، اونم عمیـــــــق !!

چقـــــــــدر هم میسوزه ِ ُ درد میکنه

+ لباسم هم پرو و انتخاب شد

خداروشکر عــــآلی شده بود ، من ب این خیاط ایمان دارم

هرچند تاحالا خودم بهش لباس نداده بودم ؛ ( مامی خانوم ُ خانوم دکتر زیاد لباس بهش دادن )

ولی کاراش بینظیــره ، اصن اینقد کارای خوبش ُ دیدم ک وسوسه شدم لباس بدوزم ُ فقط بدم ب خودش

دیروز رفتیم ی آرایشگاه نزدیک خونه عروس ولی ب ما دوووور

وقت هم گرفتیم ، مدل هم انتخاب کردم

گفته ساعت 1 آرایشگاه باشین !!!!!

+ همین یکی دو روزه

این تب ُ تاب هم میخابهـ

زنــدگی با روال عادی خودش جریان داره