+ از در خونه اومدم بیرون ، ی دختر کوچولوی ملوس بغل ی پسری بود

ب جناب پدری میگم فک کنم داییشه

روی کول داییش کلی هم داشت شیرین زبونی میکرد

میگم دو روز دیگ محمد ( پسرداییم ک دو سال ازم کوچیکتره ) هم با مهدی ( داداش کوچولوی جدیدش ) همین کارارو میکنه

مامی خانوم میگن نــهـ ، دختر شیـــرین ِ ، خودش ُ توی دلا جا میکنه ، پســرا لوســن

میگم آره راست میگین پسرا لوســن  : دی