+ اولین جلسه رسمی عمر ُ گذروندم !

یک جلسه کاملا رسمی ، متشکل از دو خانم ، و 4 آقـآ

جلسه تا حالا داشتیم ، ولی این خیلی فرق داشت ، اصن خیلی باکلاس بود !


حین جلسه داشتم فک میکردم شاید جلسه ما جز معدود جلساتیه ک در شرکت ها برگزار میشه ک در نهایت نزاکت ُ ادب ُ این حجم رعایت مسائل اسلامی باشه

دو تا خانوم چادری ُ محجبه ُ متشخص ، آقایون همه نگاها کنترل شده و بدون هیچ گونه لوده بازی ُ مزه پرونی !


اینقدر کلمات قلمبه سلمبه گفتن ک دیگ اصن نـــگو !!!

شده تا حالا از نفهمیدن خودتون خندتون بگیره ؟!؟

من خنده ام گرفته بود ، ترسیدم رئیس ببینه بگه تو جنبه جلسه نــداری  : دی

قبلا مثلا اگ ی اشتباه کوچولو پیش میومد دقیقا مشخص نـمیشد مشکل از کیه ؟!

مشخص میشد ولی با کندوکاو ! باید کلی لیست ُ میست ُ آرشیو ُ هزار تا چیزی چک میشد تا بفهمن دقیقا چه کسی باعث ایجاد این مشکل شده ؟!

ولی حالا ! هرکـسی ب محض کوچکترین اشتباه تقریبا همه میفهمن مشکل از کی بوده !


آخر جلسه رئیس گف خب کسی سوالی نـداره ؟ پیشنهادی چیزی ؟

همه سکوت !

گف خب این دو حالت داره : یا همه رو کــــــــــامـل فهمیدین ُ سوالی نـدارین

یا هــــچی نـفهمیدین !

من خودم بشخصه میگم گزینه دو  : دی

در همین راستا هم گفتم خب این مستلزم اینه ک این برنامه یکی دوبار ب شکل آزمایشی اجرا بشه ، تا سوالاتمون مشخص بشه


و خب تایید شد ُ مخلص کلوم اینکه :

نـمیدونم چرا رئیس مستقیـــمآ با نگاه ب دو تخم چشم بنده و مخاطب قرار دادن من فرمودن : در این پروسه باید تمـــــــــآم حداکثـری ِ دقت ُ تمرکز ُ توجهتون ُ بدین ب کار

در این کـآر اولین اشتــبـآه مساوی با آخـرین اشتباه و شخص از این چرخه حـــذف میشه !!!

هیـــچ اشتباهی پذیرفته شده نـیست !

باشد ک رستگـآر شویم  : /


آخـرش ب عنـوان اولین جلسه رسمی تمام طول 24 سال زندگیم ! می خواستم بگم رئیس بیا سلفی بگیریم  : دی

ولی راستش جرات نـکردم  : دی