+ خب گفتم ک بدم میاد 9 ماااااه این بچه مدرسه ای ها ریختن توی خیابونا ؛ ولی بعضیاشوون ، تاکید میکنم ! فقط بعضیاشون ، خیلی بانمکن
ی نکته خنده دارشم روز پنجشنبه بود ک حین پیاده روی ی دختر ُ مادرش ُ دیدم ک رسیدن سرکوچه مدرسه اش ، دیدن مدرسه بسته اس ؛ طفلک از خوابشم موند : دی
شنبه هم سرکوچه مدرسه چندتا مرد ایستاده بودن ، دختر ُ پسر میرفتن توی مدرسه ؛ میگفتن این مدرسه دخترونه اس یا پسرونه ؟ : دی
دوشیفت بود ، فک کنم نمیدونستن هفته اول دخترا صبحان !
من تعجبم واقعا !! با این همه کاهش تعداد بچه های دبستانی علی الخصوص ، چطور هنوز هستن بعضی از مدارس ک دو شیفته ان ؟!
من فقط یک سال دوشیفته بودم ، ک چقـــــدر هم از شیفت ظهرا بدم میومد !
"خانوم فــ" از امنیت !!! زمان ما نوشته بود ! ک ب قول خودش مث بچه های امروزی هزار تا پلیس مواظبمون نبود و از قضا خودمون میرفتیم ُ میومدیم
خب من فقط 4 سال دبستانم سرویس نداشتم ، اونم چون مدرسه ام سرویس نداشت و نزدیک هم بود
یادمه ک مامانم با دوتا از بچه های کلاس چهارم صحبت کرده بود ، چون خونشون نزدیک خونه ما بود ، برگشت با اون دوتا برمیگشتم
یادمه فامیل یکیشون "برنجی" بود : دی خیلیم دختر خوب ُ نازی بود
بعد از اینک اونا دبستانشون ُ تموم کردن ، من خودم برمیگشتم ، و خب بزرگتر هم شده بودم دیگ !
باید از چهارراه رد میشدم ؛ و خب شلوغ و خطرناک !
جناب پدری با عکاسی (آرش) ک سرچهارراه بود صحبت کرده بودن
من هر روز ک میرسیدم ب چهارراه ، میرفتم پشت مغازه اش وامیستادم ، شاگردش تا من ُ میدید ، میومد دستم ُ میگرف از خیابون ردم میکرد ؛ چقـــدم پسر خوب ُ مهربونی بود
اگرم شاگردش نبود خودش ردم میکرد ، وقتایی هم ک حواسشون بهم نبود ، اینقد وامیستادم ک ببینن من ُ ، روم نمیشد برم بگم !×
یادش بخیر چقــد طفلک بودم : دی