79

+ حیف جوونـیت نــیس ک خــرآب ِ غـصـهــ بشـهــ ؟؟!! . . .




دیـالوگ مـآندگـآر

  • زینـب خــآنم
  • سه شنبه ۱۷ فروردين ۹۵

78

" چـندی است ک سردم شده دور از دم گرمت

بر گــردنم از بوسـهـ مگــر شال ببــآفـی ... "


#علیرضا_بدیع

  • زینـب خــآنم
  • يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵

77

" زنـدگی درد اسـت ، دارویـش فقط لب هـآی تـوســت

پیشگیــری کردن از هر گـونهـ درمـآن بهـتر است

بوسـهــ هـآیی ک من از روی لبـآنت چیـده ام

مزه اش از میوه شیـرین لبـنـآن بهـتر است "


#محمد_شیرازی



  • زینـب خــآنم
  • يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵

76

" طعــم لبخـند تـو قطــآب و گــز و باقــلوا

پـآی شیـرینـی لـب هـآی تو کنـدویی نــیست "

  • زینـب خــآنم
  • شنبه ۱۴ فروردين ۹۵

75

+ وقتی امیـــد گُــم بشه

شاید بشـهــ پیداش کـرد

اما اگــ بمیــرهـ . . .



دیـالوگ مـآندگـآر

  • زینـب خــآنم
  • جمعه ۱۳ فروردين ۹۵

74

+ نــهــ فقط نوشتن اینجــآ هــآ ، حوصــلهــ هیچـــی ُ نـــدآرم ...

ی غم خیــلی بزرگــی چــند وقــتی هس ک تــهــ دلم نشـسته و ...

نــمیدونم چــرآ خـــدآ بلــندش نــمیکنه ؟؟

اصن این دل ِ شــ ـکسـ ــتهـــ ، این بغــض داره خفـهــ ام میکنـهــ ، اشکــآم منتــظر بهـونه و جــآی خلــوتن ک بـریزن ، خســتهـــ ام . . .


پ.ن : گفتن از شنبــهــ هســـتیم ، ولی اجبــآری نــیست بیــآین ؛ هرچقــد با خودم کلنجــآر میرم حتی نــمیتونم برم سرکــآر ، لااقل تا قبل از 14 !
  • زینـب خــآنم
  • دوشنبه ۹ فروردين ۹۵

73

+ میــدوم سراپـآت کدورته از من

خیــلی مونده بفهــمی ک زنــدگی بــــی رحــــم تر از اونـهــ ک هــرچی می خــوآی جلــوت بــذآره

اگ ی وقت این بفهــمی !

همه کدورتــآ از قلبت پــآک میشهــ

اون وقت شاید من دیگ توی این دنیا نــبـآشم

توی زندگی ی رازهایی هست

ک ب زبون نــمیاد ، باید راز ِ مــگــو بمــونــهــ

اینم بدون

تو این دنیــآ ، تو تنهــآ کسی نــیستی ک دلت شکســـتـهــ

ب اون چه ک می خواستی نــرسیدی

اصـــل تو این دنیـــآ نـــرسیدنـهـــ

وقــتی برســـی عجیــبهــ

میفهمـــی چی میـگــم ؟؟



دیـالوگ مـآندگـآر

  • زینـب خــآنم
  • دوشنبه ۹ فروردين ۹۵

72

+ جــدآ افتادن از کـسی ک دوســش داری

جهــنمی بزرگــتر از این تو زنــدگـی میشناســی ؟؟ . . .



دیـالوگ مـآندگـآر

  • زینـب خــآنم
  • چهارشنبه ۴ فروردين ۹۵

71

+ آدمی ک دوتا زن داره ، فقط ی راه داره :

بره ب جـهـــنم ×



دیــآلوگ مــآندگـآر

  • زینـب خــآنم
  • سه شنبه ۳ فروردين ۹۵

70

+ بعضیــآ تو وبشون از بهــترین و بدتـرین اتفاقاتی ک سال 94 واسشون پیش اومده نـوشتن

خاستم بنویسم ، خیــــلی فکر کردم

اتفاقــآت بد زیــآد بود

اتفاقاتی هم بود ک شاید در لحظه شیرین بود ، ولی بعدش خیلی بد بود ...

94 اذیتم کـرد ، حســرت های بزرگــی رو روی دلـم گـذآشـت ُ حالا داره با بی خیــآلی تمام بار ُ بندیلش ُ جمع میکنه و میـرهــ

حســرت هـآیی ک ب لطــف خــــدآ فقط تونســتم خیــــلی ب زحـمت باهاشون کنـآر بیـآم ُ بهشـون فک نــکنم ...

در کل میتونم بگم :

"بدترین اتفاق سال 94 " : مریضی قلبی جناب پـدری و درگیری ها و ناراحتی های ناشی از اون

"بهـترین اتفاق سال 94" : ابتدائا ســفر کربـلآ ( خـودم ؛ اواخر آبـآن ) و سفـر قشـم ( با خانواده ؛ اواخر اسـفند تا اوایل فروردین )

امیــدوارم ب لطـف و عنـآیت خود ِ خـــدآ در سال 95 حسـرت هـآم ب بهــترین شکـل ممکـن و مافـوق تصـــورم جبــرآن بشــهــ و با سلول سلول بدنــم صــفت " یا جبــآر " خـــــدآ رو وِجــدآن کنم . . .

  • زینـب خــآنم
  • چهارشنبه ۲۶ اسفند ۹۴
عــرضم ب حضورتون ک !

اینجــآ خـبر خـاصی نــیس : )