258 : من ِ مظلوم !

+ خب گفتم ک بدم میاد 9 ماااااه این بچه مدرسه ای ها ریختن توی خیابونا ؛ ولی بعضیاشوون ، تاکید میکنم ! فقط بعضیاشون ، خیلی بانمکن

ی نکته خنده دارشم روز پنجشنبه بود ک حین پیاده روی ی دختر ُ مادرش ُ دیدم ک رسیدن سرکوچه مدرسه اش ، دیدن مدرسه بسته اس ؛ طفلک از خوابشم موند  : دی

شنبه هم سرکوچه مدرسه چندتا مرد ایستاده بودن ، دختر ُ پسر میرفتن توی مدرسه ؛ میگفتن این مدرسه دخترونه اس یا پسرونه ؟  : دی

دوشیفت بود ، فک کنم نمیدونستن هفته اول دخترا صبحان !


من تعجبم واقعا !! با این همه کاهش تعداد بچه های دبستانی علی الخصوص ، چطور هنوز هستن بعضی از مدارس ک دو شیفته ان ؟!

من فقط یک سال دوشیفته بودم ، ک چقـــــدر هم از شیفت ظهرا بدم میومد !


"خانوم فــ" از امنیت !!! زمان ما نوشته بود ! ک ب قول خودش مث بچه های امروزی هزار تا پلیس مواظبمون نبود و از قضا خودمون میرفتیم ُ میومدیم

خب من فقط 4 سال دبستانم سرویس نداشتم ، اونم چون مدرسه ام سرویس نداشت و نزدیک هم بود

یادمه ک مامانم با دوتا از بچه های کلاس چهارم صحبت کرده بود ، چون خونشون نزدیک خونه ما بود ، برگشت با اون دوتا برمیگشتم

یادمه فامیل یکیشون "برنجی" بود  : دی  خیلیم دختر خوب ُ نازی بود


بعد از اینک اونا دبستانشون ُ تموم کردن ، من خودم برمیگشتم ، و خب بزرگتر هم شده بودم دیگ !

باید از چهارراه رد میشدم ؛ و خب شلوغ و خطرناک !

جناب پدری با عکاسی (آرش) ک سرچهارراه بود صحبت کرده بودن

من هر روز ک میرسیدم ب چهارراه ، میرفتم پشت مغازه اش وامیستادم ، شاگردش تا من ُ میدید ، میومد دستم ُ میگرف از خیابون ردم میکرد ؛ چقـــدم پسر خوب ُ مهربونی بود

اگرم شاگردش نبود خودش ردم میکرد ، وقتایی هم ک حواسشون بهم نبود ، اینقد وامیستادم ک ببینن من ُ ، روم نمیشد برم بگم !×

یادش بخیر چقــد طفلک بودم  : دی

  • زینـب خــآنم
  • يكشنبه ۴ مهر ۹۵

257 : سوژه شدم رفـ : دی

+ وقــتی بی اطلاع از عالم ُ آدم ، سوژه میشم  : دی

اینا دارن وادارم میکنن ک عکس بگیرم از این مواردی ک عرض کردم خدمتتون ، بعد بذارم کنار موارد واقعی !!! ببینیـن این حجـــم زیاد شباهــت ُ  : پی


[ کلیک ]

  • زینـب خــآنم
  • شنبه ۳ مهر ۹۵

256 : مثلا دوستت داشته باشن خیلی بهتره ؟!

یـک جایی دمِ گـوشـم زمـزمـه کـرد :

- بذار دوستت نداشته باشن ، بذار حواسشون به بقیه باشه . .

مثلا چی میشه اگه فقط خودت ؛ خودت رو دوست داشته باشی !؟

چی میشه ؟


* برگرفته از وب : نرگـسه

  • زینـب خــآنم
  • جمعه ۲ مهر ۹۵

255 : رفتاراشون اووووج خودفروشی ُ بی حیائیه

+ باز بچه مدرسه ای ها ریختن تو خیابونا

واقـــعا تابستون داشتم نفس میکشیدم از نبودشون ، از کم بودن ترافیک ، زود رسیدن سرکار ، آرامش خیابونا

طی همین دیروز ُ امروز ، دلم تنگ شد واسه هر روز پیاده رویام توی خلــوتی زیاد خیابون

چقــد شلوغ شده


واقعـــا دیدن بعضی از این دختر دبیرستانیا حالـــم ُ بهم میزنه

باعث میشه واقعا خجالت بکشم

پشیمون میشم از دختربودنم ...


+ چــرا با چندبار پرسیدن ک : خوبی ؟ حالت خوبه ؟

گفتم : الحمدلله

چرا نــگفتم مشکل دارم ؟؟؟....

اه (این آوا رو اووووج تاسف بدونین)


+ حـروم خوری خیلی پیچیده نیست ، شاخ ُ دمم نـداره !

مثلا وقتی یکی پول میگیره ک ی تعدادی از اعلامیه های یک فروشگاه یا تبلیغات کار کسی ُ در خونه ها پخش کنه

وقتی میبینه یک خونه دوطبقه اس ، 8 تا اعلامیه بندازه دم در یک خونه دوطبقه !!!!

ک زودتر اعلامیه هاش تموم بشه ، و زودتر پول بگیره و بره ×..


*بعدا نوشت : ینی ی گـــافی دادم !!

ک از ساعت 10 صبح ببعد هربار رئیس من ُ دید ، خندید  : /

واقعا نمیدونم حواسم کجاس ؟! چی شنیدم ؟!

قاطیم واقعا  : |

  • زینـب خــآنم
  • پنجشنبه ۱ مهر ۹۵

254 : شاید یک حقیقت !...

+ ما اونی رو می خوایـم ک نــمیتونیم باهاش باشیم
ولی عُقده اش رو سر کسی ک باهاش هستیم خالی میکنیم ...





دیـالوگ مـآندگـآر

  • زینـب خــآنم
  • چهارشنبه ۳۱ شهریور ۹۵

253 : عشـــق است غـــدیر

+ جا داره با افتخــآر عرض کنم ک من عــــــــآشق امام علیم و همچنین عاشـــق غــدیر


"الحــمدلله الذی جعلـنآ من المتمسکین بولایه امیـرالمومــنین"


تا جایی ک یادم میاد و یادم نمیاد و حتی من نبودم ! ما همیشه صبحای غدیر مجلس داشتیم ، ینی پدربزرگم ، و بعد از ایشون هم ادامه پیدا کرده

اصولا 6.6:30 صبح شروع میشه با دعای ندبه و بعدش هم صبحانه

و تا جایی ک من عقلم میکشه و یادمه ! ما همیشــــــــه خدا دیــر میرفتیم !! و اتفاقا هـــــرسال هم می خواستیم زودتر برسیم !

لااقل قبل از اینک نصف مهمونا بیان ! (وقتی میگم مهمون نه یک مجلس مختصر ، حدودا 5-6 هزار تا مهمون هس ، یک مجلس گسـترده)

و جالبه ک همیشه از وقتی بچه بودم ، چه دبستان چه دانشگاه حتی ! همه فک میکردن من سیدم ! حتی معلما ؛ وقتی میگفتم من سید نیستم همشون تعجب میکردن !!!

نمیدونم چجوریاس ، شایدم سیدیم ُ خودمون خبر نداریم


و ایضا نمیدونم ک چه کسی باب کرده ک فقط سیدا باید عیدی بدن ؟!؟! روز غدیر روزیه ک همه میتونن عیدی بدن و هیـــچ اختصاصی ب سید بودن یا غیرسید بودن نداره

امام صادق (ع) می فرمایند : عیدی یک درهم در روز عید غــــدیر، معادل هزار هزار درهم است .

ب هرکسی می خواستم عیدی بدم ، میگفتن : مگ سیدی ؟؟؟

گفتم : مگ سیدا فقط باید عیدی بدن ؟ نـگفتن ک سیدا ، گفتن هرکســی ، همــه

و خیلی شنیدم از کسایی ک اهل عیدی دادن گسترده بودن توی این روز ، ک همیشه گفتن ما هرچقد عیدی دادیم غدیر ، چندبرابرش ب خودمون برگشته ...

شده حتی یک 500 تومنی عیدی بدین ، شده حتی یک جوراب ، یک روسری ، هرچیــزی ، این نفس ِ عیدی دادن مهمه و واقعا فضیــلت داره و سفارش و تاکید شده


همونطور ک ب روزه گرفتن در این روز خیلی تاکید شده ، و یکی از چند روز مهم سال هست ، ب اطعام دادن و غذا دادن در این روز هم خیلی سفارش شده

امام رضا (ع) می فرمایند : هرکس مؤمنى را در روز عید غـــدیر، اطعام دهد مانند آن است که همه پیامبران و صدّیقین را اطعام کرده است.


خب موفق شدم ب زووووور هم ک شده روزه خانم دکتر ُ باز کنم  : دی  ینی دنبالش میدوئیدما  : دی


و همچنین خیلی سفارش شده ک هــرچیز نو و جدیدی ک دارین ، در این روز افتتاحش کنین

و تا جایی ک یادم میاد از بچگی همیشه لباسای جدیدی ک میخریدم ُ نزدیک بود ب عیدغدیر ، مامی خانوم میگفتن : نگه دار روز عید غدیر حتی شده یک بار توی این روز بپوش

من کلا مدلم اینجوری نیس ک یک فصل خاصی خرید کنم ، هرچیزی لازم داشته باشم میخرم ؛ ب وقتشم کاری ندارم

ک مثلا حتما سال نو چیز جدیدی بخرم یا سرتاپا رو نو کنم ، ولی این داستان واسه غدیر همیشه بوده

ینی اگ چیزی لازم داشتم ک نزدیک غدیر بوده ، همه رو میذاشتم ک غدیر اول بپوشم

و خب امروز کم مونده بود خودم ُ عوض کنم !


میدونم ک واقعا کار خود ِ خداست ، عظمت این روزه ، ک انگار یک شادی خاصی توی دلمه ، دلم شاده ؛ غما هس ولی شادی عظمت این روز میچربه
(همیشه گفتم من امام علی رو خیلی دوس داشتم ، ولی از وقتی نجف ُ دیدم ، وضعیت کاملا فرق کرد و اونجا بود ک عاشق شدم)

و واقعا عظمت این روز ، دیدن عکسای حرم امیرالمونین توی این روزا ، واقعا فوق العاده اس

باید نزدیک غدیر نجـف باشین تا ببین چه وضعیه اونجــآ

از در ُ دیوار حرم گـــل میباره ، عظمت ایوان نجف ، شادی خاص شیعیان ، ذوق ُ شوقشون ، تمیزکاریاشون واسه عید ؛ همه چیز عالیه


هرسال جناب پدری بعد از مراسم صبح ، میرن روستاهای اطراف مشهد واسه مراسم غدیر ، خانم دکترم چندساله ک غدیر نجفه ؛ ک امسال بخاطر قلب مامی خانوم نرف

امسال اولین عید غدیریه ک هممون تا بعد ناهار پیش همیم


عیـــــدتون خیـــــــــــــــــــلی مبــــآرک

التمــآس دعــآی زیاد

  • زینـب خــآنم
  • سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵

252 : همدم قلب های شکسته ای ؟! واقعـآ ؟...

+ یکی از پسرخاله ها شبیه فرزاد حسنی

یکی از پسرداییام بشـــــــــدت شبیه شهاب حسینی بود ، ولی از وقتی دماغ ُ فکش ُ عمل کرد کلا همه شباهتا رو صاف کرد !

یکی از دوستا بشــــــــــدت شبیه نیکی کریمی ، ینی اصن خودشه ، باور کن !

یکی از فامیلا خیــلی شبیه لیلا حاتمی ، حتی حالتا و بعضی رفتاراش ؛ البته خیــلی خوشگل تر از اون

همکارمم شبیه مهران مدیریه ، هم قدش هم هیکلش ، هم ته مایه فیسش

هربار واسم چیزی توضیح میده خنده ام میگیره ، از این شباهت  : دی


بعضی شباهتا جالبه ، مخصوصا اون نیکی کریمی !!


+ چهارشنبه خیلی عصبانی بودم ، خیلی زیاد ؛ و حدودا یکی دوسالی هس وقتی خیلی ناراحت یا عصبانیم کلا سایلنت میشم ، سکوت محض مگر مواقع خیلی لزوم !

تا یکم بخودم بیام ، و اگر از ی شخص واقعی ناراحت باشم بتونم جمله های درست ُ حسابی پیدا کنم ک باهاش صحبت کنم و احیانا دلخوریم ُ بگم


خب چهارشنبه کلا رفتم روی سایلنت ، از سرکار رسیدم خونه

خب در مواقع لزوم صحبت میکردم ؛ مامی خانوم گیــــــــر دادن بشـدت ک بگو چیشده ؟ کسی چیزی گفته ؟ از کی ناراحتی ؟

هی میگفتم هیچی ، چیزی نیست

ولی مامی خانوم ب قول خودشون من اگ بچم ُ نشناسم مادر نیستم

و جناب پدری : ول کنین بابا بچم ُ ، هیچیش نـیست ، چرا هی بهش تلقین میکنین ؟!؟؟؟

خانوم دکتر داشت غذا میخورد ، ی چندلحظه حواسم نبود نگاش میکردم ؛ گف : نگام نکن ، غذا تو گلوم گیر کرد  : /


آخرشم همشون ب این نتیجه رسیدن ک : اصـــلا تیریپ غم ب قیافه ات نـمیاد

اصلا ناراحتت خوشگل نیست ، و نـمیشه تو ناراحت باشی

و هی گفتن : قربون درد ُ غمای دلت .!


درسته سلامتی همیشه بهترین نعمت ُ موهبته ، و واقعــآ ی تاج نامرئی سلطنتی روی سرمونه و قطــعا شاکرش هم هستم

امـآ

از آدما دلگیر نیستم . ×

ولی دلم شکسته ...


دوای دل شکسته

  • زینـب خــآنم
  • شنبه ۲۷ شهریور ۹۵

251 : تبسم کردی و قانون عالم را عوض کردی ...

مامان همین الان حرفِ قشنگی زد :
«قدیما می‌گفتن اگه می‌خوای شـآدی کنی ، یجوری بخند که غــم بیدار نـــشه.»


*
برگرفته از وب : من و موهام (خانوم سه حرفی)


پ.ن :

یاد ی قسمت از زندگینامه پیامبر (ص) افتادم ک هیچوقت کسی نـدید پیامبر (ص) با صدای بلند بخندن
و توصیه هم شده ک از قهقهه زدن بپرهیزید ک کار شیطان ِ

از الآن تصمیم گرفتم خیــلی سعی کنم
ک آروم بخندم ...!
  • زینـب خــآنم
  • پنجشنبه ۲۵ شهریور ۹۵

250 : تجـربه را تجـربه کردن خطآست

+ خواستم خودم اول تجربه کنم ، بعد بهتون بگم


فک کنم بدونید ک من یکســـره در حال ضربه خوردن بودم ! و اون جمله معروف مامی خانوم هم بعد از هر اتفاق ک : تو سر سالم ب گور نـمیبری !

و جالبه بیشتر اوقات سرم ضربه میخورد یا پام پیچ میخورد ، میوفتادم ، پام لیز میخورد توی خیابون دستم داغون میشد ، دستای همیشه خط خطی از ضربه و خراشیدگی !! و ... [کلا داغون بودم :دی]

ی بار دیدم فاطمه جون داره زیرلب همش ی چیزی تکرار میکنه ، گفتم داری وِرد میگی ؟ طلسمم میکنی ؟  : دی

گف : این ذکر واسه چشم زخمه ، خیلی خوبه اگ هر روز بخونی


این ذکر ُ باید هر روز ب تعداد ابجد حروف اسمتون بخونین ؛ مثلا حروف ابجد اسم "زینب" میشه 69

واسه اونایی ک اطلاعی ندارن باید عرض کنم ک هر حرفی در ابجد یک عددی داره ، مثلا حرف "ی" برابر با عدد 2 ! باید همه اعداد اسمتون ُ دربیارین ، بعد این اعداد ُ با هم جمع کنین ، عدد بدست اومده میشه تعداد ابجد حروف اسمتون

اگ توی نت سرچ کنین جدول حروف ابجد ُ تعدادشون ُ واستون میاره ک هرکسی اسم خودش ُ باید حساب کنه

البته بعضی اسما مث "رقیه" و "فاطمه" تعدادشون خیلی زیاد میشه ، اگ هر روز نـمیتونین اون تعداد ُ کامل بگین ، هرچقـد میتونین بخونین


ذکرش طولانی نیست ، چندبار ک بخونین حفظ میشین ؛ و من تاثیراتش ُ ب لطف خدا ب چشم خودم دیدم

بگم ک دو ماهی هم هست ک تستش کردم


خب میدونیم ک چشم زخم حقه ، حدیث از پیامبر داریم در این مورد ؛ مثلا من خودم اکثر اوقاتی ک میرفتم مهمونی یا جایی یا حتی جمعای خودمونی ، بعدش ک میرسیدم خونه یا حتی همونجا ی بلایی تابلوووو سرم میومد

ولی از وقتی این ذکر ُ میگم ب لطف خدا واقعا تا حدود خیلی زیادی درامانم


قبلا فک میکردم این همه ضربه خوردنا واسه "شتری راه رفتن" خودمه  : دی ولی بعدش فهمیدم ک نه خداروشکر درست راه میرم  :دی  مشکل از ی جای دیگ اس

واسه چشم شدن هم همیشه اینجوری نیس ک طرف حتما ی چیز خاصی داره ، نه ؛ شاید مثلا من یک لباسی تن کسی ببینم ُ ب نظرم خوشگل بیاد ، حالا اگ چشمم شور باشه ممکنه اتفاقی هرچند خیلی کوچولو واسه طرف بیوفته امکانش هم زیاده ک اتفاقی نـیوفته

این ب نیت طرف هم هیچ ربطی نداره ، شاید واقعا قصد یکی تعریفه ، نیتش هم خیره ، حتی ممکنه ی مادر ناخواسته بچه خودش ُ چشم بزنه

منظورم اینه نـمیشه طرف مقابل ُ ب این حکم ک تو قصد بدی ب من داشتی محکوم کرد


این ذکرش :

" بسم و بِالله ، بسم الله و ماشالله

بسم و لا حول َ ولا قوة اِلا بالله

قال َ موسی ما جِئتُم بِهِ السِحـر ، اِنَّ اللهَ سَیُبطِلُه

اِنَّ الله َ لا یُصلِحُ عَمَلَ المُفسِدین

فَوَقَع الحَق و بَطَلَ ما کانوا یَعملون

فَغُلِبوا هُنالِکَ و انقَلَبوا الصاغِرین "



+ یکی دیگ از تجاربم در زمینه ریزش مو بود !

چندماه پیش یکی از همکارام گف : من در طب سنتی خوندم ک اگر موها رو نشسته بشوریُ نشسته شونه کنی (کلا فک میکنم همه کارایی ک با مو میکنین اکثرا نشسته باشه) خیــــلی در ریزش مو تاثیر داره

منم ب کسی نـگفتم ، اول خودم یکی دو ماه تستش کردم و دیدم واقعــــآ جواب داد !!!!

ی مدت فقط نشسته هم توی حموم موهام ُ میشستم هم نشسته شونه میکردم ، واقعا ریزش مو رو خیلی کم میکنه !

البته این ُ همکارمم تستش کرده بود ولی من محض اطمینان خاطر بیشتر واسه انتشار این مطلب دوباره تستش کردم


و من الله توفیق  : دی

  • زینـب خــآنم
  • چهارشنبه ۲۴ شهریور ۹۵

249 : و گربه ها ؛ این موجودات نفرت انگیز

+ امروز وقتی ساعت 6:30 بیرون از خونه بودم واسه پیاده روی

حس کردم تنها موجود زنده بیدار در کل محله ، فقط خودمم !!

  • زینـب خــآنم
  • دوشنبه ۲۲ شهریور ۹۵
عــرضم ب حضورتون ک !

اینجــآ خـبر خـاصی نــیس : )